مردمنگاری روایی
جیمز ای. هولستین.
مترجمان: سارا بامداد
مرتضی کریمی
روزی روزگاری داستانها برای آنچه روایت میکردند، گفته یا نوشته میشدند. اجداد ما داستانهای عاشقانه مینوشتند، تاریخ لشکرکشیهای نظامی را ثبت میکردند، (1) دانشنامههایی را دربارهی گیاهان و جانواران فراهم میآوردند، متنهای پزشکی، گفتمانهای فلسفی و تاریخهای شفاهی از تجربیات متعدد را بازگو میکردند. بعضی از احساسات، برخی از کنشهای استراتژیک و بعضی دیگر از اصول عملکردی آنها میگفتند. بعضی از این داستانها را افراد باسواد جامعه مینوشتند. بعضی دیگر، مجموعه داستانهایی شدند که دهان به دهان منتقل شدند. تصویرسازیهایی همچون نقاشیهای درون غارها و وسایل تزیینی، بیانگر قدمت طولانی روایات هستند. حکایتهای استمرار یافته مشخصهی نشانگر روشی هستند که به وسیلهی آن ما [درکمان را از] جهان با سایرین در میان میگذاریم.
شرط حکایت میدان جنگها و یا عشقهای از دست رفته یک چیز است، و از طرف دیگر، اندیشیدن در مورد روایتپردازی (2) یا فرآیند داستانپردازی به نوبه خود چیز دیگری است. این پیشرفتی نسبتاً متأخر است. بازاندیشیهایی درمورد این روند میتواند پیشزمینهای را از ساختار کلی، به طور مثال گزارشهای میدان جنگ در برابر داستانهای عاشقانه ارائه دهد. تفاوت بین به اشتراک گذاشتن داستانها از یک طرف و شناختن، فهرست کردن و تحلیل کالبد روایت برای شباهتها و تفاوتها از طرف دیگر، یک تغییر برقآسا در خیال است که روایتپردازی را به عنوان چیزی جدا و متمایز از خود داستانها برجسته میکند. بدون شک میتوان گفت که رفتار یک کودک بزهکار را نمیتوان جدا از بستر فرهنگی و اجتماعیای که در آن [بزه] رخ میدهد، فهمید و توضیح داد. با استفاده از اسناد و مدارک شخصی نه تنها میتوان سنت، آداب و روسم، معیارهای اخلاقی محلهها، نهادها، خانوادهها، دستههای جنایتکاران و گروههای بازی را مطالعه کرد، بلکه میتوان حالتی که این عوامل فرهنگی در روند رفتار یک کودک دست به دست هم میدهند را نیز بررسی کرد. ما تمایز قابل توجهی را بین داستانها و روند داستاننویسی آنها، در مقام عمل قائل نیستیم. با این وجود، اتفاق مهمی میافتد وقتی این تفاوت را بین آنها قائل شویم و زمینههایی را برای فکر کردن در مورد روایتپردازی به عنوان چیزی مستقلاً جذاب ارائه میدهد. این تمایز بهتر میتواند به عنوان یک دیالوگ دیده شود تا یک تفاوت در طبقهبندی. این به ما امکان کشف این امر را میدهد که روایات اشکال مشابه یا متفاوت دارند، و به نوبه خود، اشکال متفاوت به آنچه گفته میشود، به چگونگی و مکانی که روایت در آن اتفاق میافتد و چگونه فهم میشوند، بستگی دارد. این فصل پیشرفتهای اخیر در مورد مطالعهی اعمال روایی را شرح میدهد که این مشخصات زمینهای را در نظر میگیرد، و نیاز به مردم نگاری روایی را عنوان میکند.
سازمان درونی روایات
مطالعهی روایت در دو جریان در حال حرکت است. اولین آن «چرخشهای روایی» (3) است که توسط ولادیمیر پراپ (4) (1928- 1968) که در کتاب پیشرو او به نام ریختشناسی داستانهای عامیانه (5) بنا نهاده شده است. پراپ که در روسیه متولد شده بود، ویژگیهای زیربنایی داستانهای عامیانه روسی را جمعآوری کرده و از آن مهمتر، نظر دیگران را به آن جلب کرد. او شکل درونی داستانهای عامیانه را چیزی ورای جمعآوری و ارزشگذاری آنها مشخص نمود. روسیه هم، همانند سایر گروهها و ملتها، در افسانهها و داستانهای عامیانهاش با مسائل گوناگونی از داستانهایی از زندگی خانوادگی، کودکی، مادری، تولد و مرگ گرفته تا شرارت، فقدان، فتح، شانس، آرزو، خوبی و شیطان سر و کار دارد. محتواهای متفاوت و یا پیچ و تابهای اخلاقی نبود که مورد علاقه پراپ بود، بلکه او بیشتر به این موضوع که چگونه کنشگران و کنشها در ارائهی طرح کلی داستان کارکرد داشتند، توجه داشت.پراپ شباهتها را در داستانهای گوناگون تشخیص داد و استدلال کرد که افسانهها یک شکل روایی مشترکی با تمام داستانسراییها دارد. کنشها و شخصیتها علیرغم موضوعهای گوناگون، نقشهای محدودی را ایفا میکردند. برای مثال، یک جادوگر و یا یک اژدها در افسانههای کشمکش و پیروزی نقش نیروی شیطانی را داشتند. از نقطه نظری کارکردگرا، اژدهایی که دختر پادشاه را میدزدید همان نقشی را - به عنوان نیروی شیطانی - ایفا میکرد که یک جادوگر نوزادی را از آغوش مادرش میربود. با این حال که، اژدها همان جادوگر نیست و دختر پادشاه هم نوزاد نیست، اما میتوان این طور استدلال کرد که اینها نقشهای همسانی را ایفا نمودهاند. همانطور که ترنس هاوکس (6) (1977، ص 69) توضیح میدهد که «آنچه حائز اهمیت است آن است که او (پراپ) با ساختارهای (کارکردهای) عینی، قابل فهم و تکرار شدنی سر و کار دارد».
زان پس، تحلیل سازمان درونی داستانها شکوفا شد. پراپ سنتی از یک مطالعهی دانشگاهی را که در حال حاضر از مرزهای زبانشناسی، علوم انسانی و علوم اجتماعی فراتر رفته است، با هدف نظریهپردازی و فهرستبندی کردن ساختارها و کارکردهای داستانها بنا نهاد. برای مثال، علاقهی ای. جی گرماس (7) (1983) در معنیشناسی به رویکردی در ساختار روایات انجامید که بر اساس فهم ساختار زبانشناختی فردینان دو سوسور (8) (1966/1915) مدلبندی شد. در قسمتهای بعدی، تمرکز ما بر روی تأثیری است که این رویکرد بر عولم اجتماعی داشته است. از بحث جروم برونر (9) (1986) روانشناس دربارهی برساخت روایی ذهن، نظریهپرداز توسعه جیمز بیرن (10) و مطالعات دستیارانش (بیرن، کنیون، (11) روث، (12) استروتس (13) و سونسون، (14) 1966) در مورد داستانهای زندگی در طول زمان و تحقیق سالمندشناس گری کنیون و مربی ویلیام رندال (15) روی بازاندیشی خود زندگینامهنویسی گرفته تا تحلیل کاترین کوهلر ریزمن (16) جامعهشناس در مورد میانجیگریهای طلاق، داستانهایی از زندگیهای شخصی و جهانهای اجتماعی، به صورت قابل توجهی موضوع تحلیل روایی شدهاند.
خود شخصی و داستانهای آن
متون نمونه در سازمان درونی روایات، ذائقههای انضباطی متمایزی دارند. بعضی از آنها با خود شخصی و داستانهای آن در ارتباط هستند. کتاب دونالد پولکینگ هورن (17) (1988) با نام شناخت روایی در علوم انسانی، از منظر یک روان درمانگر نوشته شده است. هدف پولینگ هورن رفع مشکلات انسانی و اجتماعی بود. رهایی او از توهمات مربوط به تحقیقات اجتماعی سنتی، او را بر آن داشت تا اصطلاحی را با عنوان «دانش روایی» به مثابه راهی برای فهم آنکه چگونه روان درمانگران با مشکلات مراجعه کنندگانشان ارتباط برقرار میکنند، ارائه نماید. پولینگ هورن توضیح میدهد که «چیزی که من یافتهام آن است که روان درمانگران با دانش روایی کار میکنند. آنها با داستانهای مردم درگیر هستند: آنان با سابقهی مراجعه کنندگانشان کار میکنند و از تبیینهای روایی استفاده میکنند تا چرایی رفتار کسانی را که با آنها کار میکنند دریابند».پولکینگ هورن کارش را با توضیح دقیق جزئیات تاریخ مفهومی دانش روایی که در ادبیات، روانشناسی و روان درمانی بسط یافته، ادامه داد. چیزی که از کتابی با چهارچوبی برای گرایش به حکایتهای شخصی تجربه به شیوهای نوین، جدا شد. (صفحه x)
ادامهی همین جریان، کتاب دن مک آدامز (18) (1993) با عنوان داستانهایی که با آنها زندگی میکنیم: افسانههای شخصی و ساختن خویش بود که با سؤال، «چه چیزی را میدانیم وقتی کسی را میشناسیم؟» آغاز میشود. (ص 5) چنین سؤال سادهای، سؤال کلیدی روانشناسان شخصیتی چون مک آدامز بوده است (رجوع کنید به کراسلی، 2003، 2000). جواب او به این سؤال این است که هویت، داستان زندگی است. داستانهای شخصی و خودها (19) آهنگها و تصاویر روایی موازی دارند. دوران زندگی، داستانی است که مدام در حال توسعه و بسط است، انباشته از شروعها و ابتداهای نادرست، تغییرهای ناگهانی، مفهومسازیهای مجدد، موضوعاتی که مدام در حال وقوعند و «اپیزودهای هستهای». اینها «نقاط فراز، فرود و چرخشها در روایات ما از گذشتهاند» (ص 296). طبق نظر مک آدامز همانطور که صورتکهای نمایشی، (20) پلات و موضوعات زندگی ما تغییر پیدا میکنند یا شکل میگیرند، خود ما نیز در این فرایند بسط و تغییر شکل پیدا میکنیم. او توضیح میدهد که داستان در درون ماست. این داستان در ذهن ما برای لذات و اکتشافات روانشناسانهمان، به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه ساخته و بازسازی میشوند». (ص 12) پاسخ به این پرسش که ما چه میدانیم وقتی کسی یا خودمان را میشناسیم، را میتوان در گوناگونی و فراز و نشیبهای داستانهایی که در درون آنها زندگی میکنیم، یافت.
داستانهایی که ما با آنها در جهان امروز زندگی میکنیم. در کتاب روانشناس اجتماعی کنت گرجن (21) (1991) با نام خود اشباع شده: دوراهیهایی هویت در زندگی معاصر، از یک منظر انتقادی مورد بررسی قرار گرفته است. به طور مشابهی برای گرجن نیز خود شخصی اهمیت دارد، اما این خود شخصی در ارتباط با مشکلاتی است که ازدیاد راههایی که در آن راهها تجربه به صورت همزمان به داستان تبدیل میشوند، بر ما تحمیل میکنند. همان طور که جلد پشت کتاب توضیح میدهد، «تکنولوژی در حال گسترش ارتباطات امروز ما را مجبور میسازد که بیش از گذشته با افراد و با نهادها در ارتباط باشیم. این امر نگاه به خودمان و ارتباطاتمان را به چالش میکشد».
گرجن بحث میکند که زندگی معاصر، ما را در انواع روایاتی حول «ما چه میتوانیم باشیم» غرق میکند، به طوری که خود اشباع میشود و از تمرکز یافتن بر هر منبع معنا و رشد ناتوان میشود. ما به تمامی مسیرها هدایت میشویم و در نتیجه به هیچ مسیری هدایت نمیشویم. خود، در محاصره است، گم شده در مرداب ممکن بودنهایی که جهان مملو از داستانهای خودمان به ما ارائه میدهد. خود درون از به هم آمیختن داستانهای بیشمار بیرون به وجود میآید و داستان درون ما را به گردباد ارتباطی تبدیل میکند. خود با صنعت خود داستان گویی (22) محصور شده است که تصویرهای سینمایی و تلویزیونی آن برخلاف محفظهی تعریف شده آن کار میکنند و خود را در این فرآیند بدون لنگر رها میکند. خود شخصی پژواک روایت «کلاژ زندگی پست مدرن» (ص 171) است که یکی از فصلهای بعدی کتاب گرجن، آن را ارائه میدهد.
خود ارتباطی (23) و داستانهای آن
همه چیز تا این حد شخصی و یا جدی و نگران کننده نیست. با سخنرانیهای جرج هربرت مید (24) (1934) در دانشگاه شیکاگو در مورد ذهن، خود و جامعه، سنت فکریای با تمرکز بر خود ارتباطی در کنار پژوهش روایات مرتبط با خود شخصی بنا نهاده شد و رشد و شکوفایی پیدا کرد. در اینجا تمرکز بر خود در ارتباط با زندگی روزمره است. به صورت ویژه تأکید بر تعاملات اجتماعی و موقعیتهایی است که از طریق آن فهم از خود رشد مییابد. در این بستر، این که ما چه کسی یا چه چیزی هستیم آنچنان شخصی نیست، بلکه داستانهایی ارتباطی است. اینها روایاتی هستند که از بازتابدهندهی حکایاتیاند که ما در جریان تجارت زندگی با آنها سرو کار داریم. چارلز هورتن کولی (25) خود ارتباطی را به یک آیینهسان (26) تشبیه کرد که در آن نقش روایتی فردیت از طریق تصور آن کسی که میتوانیم باشیم، تکامل یافته است (ص 184). این خود، به همان اندازه که در کنشهای ارتباطی با سایرین شکل میگیرد، در درون قرار نگرفته است. جریان کنشهای اجتماعی - هم در واقعیت و هم در تصورات ما - شخصیتها، پلاتها و موضوعات وابسته به هویتهای ما را ثبت میکنند.شکوفایی مکتب شیکاگو در تحقیقات کلاسیک جدید آغاز شد. دبلیو. آی. توماس و فلوریان زانینسکی (27) (1927 - 1918/1920) تجربه مهارت لهستانیان امریکایی تبار در شیکاگو را با عنوان دهقانهای لهستانی در اروپا و امریکا مورد مطالعه قرار دادند. این مطالعه یکی از متون پیشرو از این ژانر است. در واقع، جدای از مقدمهی طولانی آن، جلد اول از خلاصهی دو جلد آن،تنها شامل نامهنگاریهایی است که اعضای خانوادههای لهستانی بین امریکا و اروپا به یکدیگر نوشتهاند و نویسندگان این اثر آنها را جمعآوری نمودهاند. همانطور که نویسندگان اظهار میدارند، هویت نویسندگان این نامهها در دل حکایات گوناگونی قرار گرفته است. این حکایات از طریق توصیفات آنها در ارتباط با جهانی که پشت سر گذاشتهاند با دنیایی که در حال حاضر در آن زندگی میکنند، نشاندهندهی آن است که آنها که هستند و به چه کسی تغییر پیدا کردهاند. نویسندگان بحث میکنند که جزئیات کوچک و قطعات زندگی که در این نامهها آورده شدهاند، در درون خود ثبتهایی از نگرشها را دارند که تمایل آنها به کنش، حکایت از خودهای ارتباطی دارند که آنها را میسازند.
به عنوان یک متن کلیدی دیگر از این ژانر میتوان به اثر کلیفورد شو (28) (1930/1966) با نام جک رولر (29) و با زیر عنوان داستان خود یک پسر بزهکار، (30) اشاره کرده. موضوع مورد بحث پیشهی یک مرد جوان بزهکار به نام استنلی است. استنلی در یک محله فقیرنشین و جرمخیز، نزدیک به محوطهی دامداری شیکاگو که از مرکز شهر فاصلهای ندارد، زندگی میکند. زندگی او عبارت است از پیشهی جرمهای جزئی مانند «جک رولر بودن» یا حملههای فیزیکی و دزدی از مردان کارگر خصوصاً آنهایی که در انتهای یک روز کاری مست بودند، است. داستان استنلی یک حکایت مبسوط از زبان خود اوست که مشخصهی آن جهان اجتماعیای است که در آن ارتباطات او دیدگاه استنلی را در مورد اینکه او که هست، که بوده و امیدهایش برای آینده را شکل میدهد. شو با ابتداع تکنیک «داستان متعلق به خود» (31) به زندگی یک بزهکار، همانطور که استنلی روایات خود را میگوید، نگاهی اجمالی میاندازد. این «یکی از سریهای 200 مطالعه مشابه از مردان متخلف زیر 17 سال است که همگی آنها در زمان انجام این مطالعات از کانونهای اصلاح و تربیت عفو مشروط داشتند. (ص 1) داستان استنلی به عنوان یک [مطالعه] ثبت زندگی به تصویر کشیده شده است، که پیرنگ و موضوعات آن یک برداشت اجمالی واقعی از زندگی اجتماعی تحت مطالعهی آن ارائه میدهد. دیدگاه شو برخلاف کسانی که به خود شخصی و داستانهای آن گرایش دارند، بیانگر آن است که داستانهای متعلق به خود، کمتر حکایاتی از تجربیات درونی دارند و بیشتر شامل حکایاتی هستند که ویژگیهای مهمی از زندگی روزمره را به صورتی گسترده با یکدیگر به اشتراک میگذارند. شو توضیح میدهد که:
"جنبه دوم از مسائل بزهکاری که ممکن است از طریق «داستان خود» مطالعه شود، جهان اجتماعی و فرهنگیای است که بزهکار در آن زندگی میکند. بدون شک میتوان گفت که رفتار یک کودک بزهکار را نمیتوان جدا از بستر فرهنگی و اجتماعیای که در آن [بزه] رخ میدهد، فهمید و توضیح داد. با استفاده از اسناد و مدارک شخصی نه تنها میتوان سنت، آداب و روسم، معیارهای اخلاقی محلهها، نهادها، خانوادهها، دستههای جنایتکاران و گروههای بازی را مطالعه کرد، بلکه میتوان حالتی که این عوامل فرهنگی در روند رفتار یک کودک دست به دست هم میدهند را نیز بررسی کرد."
بنابراین، سنتی از تحلیل روایت بر اساس آنکه چگونه راویان قصهها، خودهای ارتباطیشان را آشکار میسازند، بنا نهاده شد. در این ژانر، داستانها به مثابه پنجرههایی گشوده بر روی جهانهای اجتماعی متمایز در نظر گرفته میشوند. همانطور که کن پلامر (32) (2001) ممکن است آن را این گونه بیان کند که داستانها «اسناد و مدارک زندگی» هستند. داستان استنلی تنها تا بدان جا که تجربهاش بر اساس زندگی اجتماعیای که او پیش برنده بوده شکل داده شده است، دربارهی استنلی است. اگرچه [این داستان] به عنوان «داستان متعلق به خود» به تصویر کشیده شده است، اما این داستان او نیست؛ بلکه او بیشتر خطوط ذهنی از یک محیط و تجربهی مشترک را که بر مهاجرت، فقر، نبود امکانات، جرم و زندانی بودن متمرکز بوده است، منتقل میکند. بستر و شکل این حکایات همانگونه که استنلی جزئیات بیوگرافیک و عادات شخصی خود را به گزارش خود اضافه نموده است، حالتی یکهنگارانه دارد. چیزی که استنلی از آن میگوید، نه فقط دربارهی استنلی است، بلکه داستان یک دنیای اجتماعی است. باید برای این نکته تأکید کرده که با وجود آنکه پیچ و تابهایی فردی در این داستانها وجود دارد، اما محتویهای آنها به عنوان یک داستان الگویافته از تجربهی اجتماعی تلقی میشود. این حکایات بیانگر آن هستند که تا چه اندازه زندگی فردی (درونی) به جهانهای اجتماعی متمایز مرتبط میشود.
این تمرکز در دل بیشمار مطالعات موردپژوهی مردمنگاری از جهانهای اجتماعیای که در آنها مشارکت کنندگان «کلمات متعلق به خود» (33) و «داستانهای متعلق به خود» را به تصویر کشیدهاند، پیش رفته است. از حکایت تحسینبرانگیز زندگی ویلیام فوت وایت (34) (1943) در یک زاغهی ایتالیایی امریکایی گرفته تا مطالعه الیوت لیبو (35) (1967) دربارهی «مردان سیاهپوست در گوشهی خیابان» در یک محلهی فقیرنشین افریقایی - امریکایی در واشنگتن دی سی و تا به تصویر کشیدن جان اروین (36) (1970) از جهان اجتماعی یک جنایتکار و به تصویر کشیدن الیاس اندرسون (37) (1976) از مشتریهای دائمی، بیخانمانها و افراد متخاصم که نظم اجتماعی و جامعهپذیری دربارهای ژله و مغازههای لیکور در قسمت جنوبی شیکاگو را روایت میکنند، اعضای جامعه مشخصههای زیسته از جهانهای اجتماعی مختص به خودشان و خودهای مرتبطشان را با کلمات خویش ارائه میدهند.
کاترین کوهلر ریزمن (1990) بعدها این دیدگاه را با تحلیل داستانها، نه فقط برای [استفاده] راههایی که پیرنگها از طریق آن راهها زندگی اجتماعی را به تصویر میکشند، بلکه برای راههایی که موضوعات متمایز و شکل درونی حکایات تجربیات را برمیسازند، توسعه میدهد.
کتاب او با عنوان «گفت وگویی در مورد طلاق»، (38) نشان میدهد که در مبحث طلاق چگونه از طریق داستانگویی «زنان و مردان ارتباطات شخصی خود را معنی میبخشد». [در این کتاب] تأکید بر راههایی است که طلاق به گونههایی متفاوت توسط زنان و مردان طرحبندی میشود. سازمان درونی حکایاتی که ریزمن در مورد آنها صحبت میکند، بیانگر آن است که چگونه تجربیات اجتماعی ویژه توسط افراد مورد بررسی کنار هم قرار داده میشود و تنها این موضوع که این تجربیات اجتماعی چه هستند بررسی نشدهاند. ریزمن خودهای ارتباطی فعالتری را پیش روی ما میگذارد. خودهایی که نه تنها به وسیلهی جهانهای اجتماعیشان شکل گرفتهاند، بلکه به نوبهی خود، به شیوهای روایتی بر آن جهانها در حوزهی اختیارات خود تأثیر میگذارند. ریزمن به طور ویژهای علاقهمند بود تا شرح دهد که به چه اندازه جنسیت طرفین طلاق گرفته در اینکه طلاق چگونه به قالب داستان در میآید، تفاوت به وجود میآورد. همانطور که جلد پشت کتاب او یادآوری میکند که:
"به منظور تبیین طلاق، زنان و مردان ایدههایی جنسیتی از آنچه ازدواج باید فراهم آورد میسازند و در عین حال از تقسیمبندیهای جنسیتی گله و شکایت میکنند و آن راعلت طلاق خود میدانند. ریزمن داستانهایی که مردم از ازدواجشان میگویند را - شخص پیشقدم، شرایط تحریککننده و اتفاقات انباشته شده - و اینکه چگونه ساختارهایی روایی راههایی را فراهم میآورد که طلاق را هم برای گوینده و هم شنونده توجیه مینماید، بررسی میکند."
ارجاع به «ساختارهای روایت»، تحلیل پیشرو و کارکردگرای پراپ از داستانهای عامیانه روسیه را پژواک میدهد. چرخش روایی که در بوتهی نقد است، گواهی بر تأثیر روایت است که همهی مرزها را درنوردیده است. داستانها به سبب مشخصههای درونی آنها، به جهت محتوای خاص آنها و به جهت ساختارهای متفاوت بین حکایتهای منفرد، مورد توجه و بررسی قرار میگیرند. این موضوع که آیا یک عمل توسط یک جادوگر یا یک اژدها انجام شده است، بازنمود واقعی از یک جهان اجتماعی و یا برساخت از یک شکل از تجربه توسط افرادی که در آن جایگاه به صورت متفاوت قرار گرفتهاند، [بیانگر آن است که] مشخصههای درونی داستانها شخصیتهای قابل تعمیمی دارند که ما را فراتر از یکهنگاریهایی از حکایت فردی سوق میدهد. داستانهای شاهپریان و گزارشهایی در مورد تجربیات محلی، خطوط روایی عینی و قابل درکی دارند. به بیان دیگر، این موضوع اشاره دارد که روایتپردازی میتواند در شرایط خودش از طریقی مورد بررسی قرار بگیرد، و از این طریق دانستههای ما را در مورد موضوع مورد بحثاش شکل میدهد.
تحلیل ساختارهای درونی
در حال حاضر متون راهنماهای متعددی برای مفهومسازی و تحلیل سازماندهی درونی داستانها وجود دارد (رجوع کنید به کلندینین و کونلی، 2000، (39) کورتازی، 1993؛ (40) دیویت و لایت فوت، 2003، (41) هرمان و ویوایاک، 2005؛ (42) کنیون و رندال، 1997؛ (43) لی ایبلیشن، تیوال - مشیاک و زیلبر، 1998 (44) و ریزمن، 1993). بعضی از آنها دیگر چاپ نمیشوند و تعداد زیادی از آنها از لحاظ نظری پیچیده هستند؛ تنها دو مورد از آنها را میتوان مثال زد، زیرا در دسترس هستند و مدلهای کاربردی به همراه توضیحات برای تحلیل داستانهای زندگی فراهم آوردهاند- اثر لی ایبلیشن و همکاران (1998) (45) با عنوان پژوهش روایی (46) و کتاب ریزمن (1993) با نام تحلیل روایت. (47)لی ایبلیشن و همکارانش سه نوع استفاده از روایت را در تحقیقات اجتماعی از یکدیگر تشخیص دادند. یکی از آنها برای اهداف اکتشافی مورد استفاده قرار میگیرد. زمانی که اطلاعات زیادی در مورد یک موضوع مشخص نداریم، تحقیقهای روایی میتواند برای شناسایی پرسشهای قابل پژوهش مورد استفاده قرار گیرد. نمونههای کوچک یا استراتژیک از روایات جمعیتهای مرکزی میتواند به مثابه قسمت مقدماتی به منظور مشخص نمودن متغیرهایی که در مطالعات بعدی میتوانند عملیاتی شوند، جمعآوری گردند.
روایات همچنین یک دید عمیق از شیوهی زندگی گروههای مشخص، مانند دارو دستهی تبهکاران و یا یک جنبش اجتماعی فراهم میآورند. روانشناسان توسعه از روایات به منظور فهم تجربیات فردی در گذر زمان به خصوص در ارتباط با گذارهای مهم زندگی، استفاده کردهاند. استفادهی دوم در مطالعات بر روی خود داستانهاست. این دیدگاه محوریت بیشتری به جنبههای فرمی داستان میدهد تا محتویات آنها. کار پراپ در این زمینه پیشرو بوده است. سومین مورد استفاده از روایات، استفادهی فلسفی و روش شناختی است. محوریت سؤال تحقیق بر آن است که روایتپردازی چه چیزی میتواند به دانش ما از تجربیات شخصی و گروهی بیفزاید و غالباً [این روش] در کنار کمکهای کم عمق و سطحی روشهای پوزیتیویستی قرار میگیرند.
متن حجیم لی ایبلیشن و همکارانش (1998) به بحث پیرامون چهار استراتژی برای تحلیل سازمان درونی داستانهای زندگی، اختصاص یافته است. این استراتژیها از برخورد دو بعد تحلیلی نشئت میگیرد که عبارتند از: آیا کل داستان یا قسمتی از آن، مانند یک موضوع یا یک نقل قول، مورد بررسی قرار گیرد و آیا قسمتی یا شکل آن اولویت اول را دارد. یک خوانش محتوایی جامعنگر (48) از مادهی سازندهی روایات، با کل داستانها و محتویات آنها سرو کار دارد. برای مثال، شخص میتواند محتوای داستانهایی که دربارهی مهاجرانی که اخیراً مهاجرت کردهاند را با مهاجران قدیمی مقایسه کند. این مقایسه از لحاظ میزان کنار آمدن با مسئله انطباق و تجارب فرهنگپذیری است. این به نوعی همان مدل تحلیلی است که توماس و زانینسکی ( 1927/ 1918/1920) در بررسی محتوای نامههای نوشته شده توسط مهاجران لهستانی به امریکا و اعضای خانوادهی آنها، از آن استفاده کردهاند. استراتژی دوم یک خوانش فرمی - جامعنگر (49) را در بر میگیرد. خط پیرنگ داستانها میتواند از این نظر که آیا به صورت زنجیرهوار ادامه مییابند، به طور مثال از محیط صحنه، شخصیتشناسی، جزئیات پلاتها و اوج و اتمام، مورد مقایسه قرار گیرد. سومین استراتژی، خوانش قسمتی از محتوا (50) است. در این حالت، قسمتهای خاصی از داستانها نظیر دستهبندی مشخصی از لغات، عبارات یا رابطههای خود - دیگری در نظر گرفته میشود. استراتژی چهارم، با خوانش قسمتی از فرم روایات (51) سر و کار دارد. در این حالت، محقق میتواند از یک طرف ارتباط بین انسجام روایت به مثابه صورتبندی داستانها را بررسی کند و از طرف دیگر میتواند این موضوع که این انسجام چگونه به آغاز، اواسط و پایان داستان مربوط است، را مورد کنکاش قرار دهد.
ریزمن (1993) متن خود را با اشاره به این موضوع آغاز میکند که ما دسترسی مستقیمی به تجربیات نداریم، و به جای آن بحث میکند که به این دلیل که زندگی در قالب داستانها بر ما عرضه میشود، تحلیل روایات به تحلیلی از تجربیات بدل میگردد. به همان اندازه که داستانپردازان در شرح روایتهایشان فعال هستند و به آنها شکل میدهند، البته در کنار انتقال اطلاعات ارتباطی، داستانها هویتهای ما و جهان اجتماعی ما را مینمایانند. علیرغم آنکه چرخش بر ساختگرایی ریزمن به سمت روایتپردازی آشکار است، اما کارهای او به تحلیل سازمان درونی داستانها محدود است و به داستان سرایی بسط داده نشده است. خاصیت عملگرا بودن که او به فرایند داستانپردازی نسبت میدهد، بر نتایج مربوط به متن استوار است تا کاربرد آن. اما همچنان نظرات او در مدلهایی که برای انجام تحلیل روایت ارائه میدهد، ارزشمند است.
یکی از این مدلها در مطالعهی فی گینسبرگ (52) از زندگی 35 فعال زنان در فارگو واقع در داکوتای شمالی استفاده شده است. در این بررسی، زنان بر حسب نقطهنظرشان راجع به سقط جنین دستهبندی شدهاند. ریزمن (1993) توضیح میدهد که چگونه گینسبرگ راههایی برمیگزینند که از طریق آن زنان دیدگاهشان را به صورتی روایتگونه میسازند. وی این کار را از طریق مقایسههای تفاوتهای زبانشناختی و ذاتی بین فعالان موافقان اعطای حق انتخاب و طرفداران حق زندگی انجام میدهد. این تحلیل نشان داد که زنان خط پیرنگ داستانهای خود را به روشهای بسیار متفاوتی بسط دادهاند. پس از استفاده مبسوط از گزیدههای داستان فعال موافق اعطای حق انتخاب کی بالارد (53) در شرح دیدگاه گینسبرگ، ریزمن در ارتباط با گزارههای متعدد از داستان اشاره میکند که:
"کی، خط پیرنگ داستانی نوعی طرفداران اعطای حق انتخاب را شرح میدهد [که در داستانهای طرفداران حق زندگی وجود ندارد]: متفاوت بودن در کودکی (گزارهی اول)؛ زیر سؤال بردن محدودیتهای مادری از طرق یک تجربه باروری خاص (گزارهی دوم)؛ تغییر دیدگاه به دلیل ارتباط با فمینیسم در دهههای 1960 و 1970 (گزارههای 3 و 4)؛ یک شکلدهی مجدد متعاقب فهم از خود، علایق زنان و ایدئالهای پرورش (گزارههای 4 و 7). (ص 30)"
مدل دیگر در تحقیق سوزان بل (1988) (54) و بر روی داستانهای دختران DES(55) توضیح داده شده است. بل بر آن بود تا چگونگی فهم زنان از ریسک مشکلات دستگاه تولید مثلشان، شامل ناباروری و سرطان واژن را تبیین کند. او به طور خاص علاقهمند بود به این که چه چیزی ممکن است به فعال شدن سیاسی زنان، نسبت به پیامدهای سوء پزشکی در مورد زنان منجر شود. بل از دستهبندی ساختاری و روش پیادهسازی ویلیام لباو (1972) (56) در تحلیل خود استفاده نمود، داستانها را به ارجاع ابتدایی انتزاعی به مشکل کدگذاری کرد (برای مثال، «این مدل باعث شد تا کل موضوع DES بیشتر از قبل در برابر ذهن من قرار بگیرد»؛ ریزمن، 1993، ص 36)؛ که با ارائهی یک سری اطلاعات جهتدار ادامه مییابد (برای مثال «وقتی من در حدود 19 سال سن داشتم»؛ ریسمین، 1993، ص 35)؛ کنشهای بغرنج (برای مثال، «مبحثی در این مورد که ریزمن چه اتفاقی در نهایت برای راوی قصه افتاد»؛ ریزمن، 1993، ص 35) و در آخر یک تصمیم (برای مثال، «و این زمانی بود که تصمیم گرفتم واقعیت را بپذیرم، میدانی، وقتی که به نظرم منطقی آمد»؛ ریزمن، 1993)، ص 36). چنین داستانهایی ممکن است از این جهت که در نقطهای که صدای پزشکی وارد پیرنگ داستان میشود و یا در چه زمان و از چه طریقی مقاومت در مورد گفتمان پزشکی بسط مییابد، مورد تحلیل قرار گیرند. به عنوان گزینهای دیگر، شخصی ممکن است این سؤال را بپرسد که کسانی که در مقابل گفتمان پزشکی از خود مقاومت نشان میدهند و داستانهای ضد آن را توسعه میدهند، از ابتدا این را به صورتی روایی قرار میدهند، به طوری که این تصمیم پیروزمندانه از آن منتج گردد. فارغ از نتیجه، نکته اصلی این نیست که این دختران دسیسههای روایی به کار گماشتهاند، بلکه فراتر از آن، این است که تفاوت در تجربیات، خطوط روایی عینی و قابل درکی را موجب میشوند.
چرخش به کردار روایی (57)
دومین چرخش روایی ما را از خود داستانها بیرون میبرد و به سمت موقعیتها و کنشهای کاربردی در رابطه با برساخت داستان و داستانسرایی میکشاند (باومن، 1986 (58)؛ سیکروئل، 1974 (59)؛ گافمن، 1959 (60)؛ گوبریم و هولستین، 2000 (61)؛ گوبریم و هولستین، 2001؛ هایمز، 1964 (62))؛ در این حالت تمرکز بر روی کردارهای روایی است. کردارهای روایی یک اصطلاح با دامنه وسیع است که در این جا ما از آن به عنوان در برگیرندهی محتوای حکایت و سازمان درونی آنها و همچنین، شرایط و منابع ارتباطی پیرامون آنکه چگونه روایات در زندگی روزمره در کنار هم قرار میگیرند، منتقل و پذیرفته میشوند، استفاده شده است. متون پیچیده و مشترک در فرایند داستانگویی محیط روایی (63) را تشکیل میدهند.نسخهی رونوشت داستان، اطلاعات محدودی را در مورد موقعیتهایی که داستان در آن گفته شده است، فراهم میآورد. به طور یقین، فرصت سخن گفتن از موقعیتها، مانند سؤالی که مصاحبهگر از مصاحبه شونده پرسیده است که: «آیا این همان چیزی است که شما میخواهید بدانید؟»، وجود دارد، اما جزئیات مهم در مورد محیط غالباً وجود ندارد. برای نمونه، نسخهی رونوشت ممکن است نشانههای معمولی بیانی محیط را مانند چیزی که به صورت معمول دربارهی آن صحبت میشود، چیزی که از گفتن آن پرهیز میشود یا موقع اشاره به آن موجب اخم کردن شده است، آشکار نمیسازد. در واقع، پیآمد گفتن داستان به شیوههای خاص فاش نمیشود. علی رغم آنکه هیچ مرز دقیق و مشخصی بین داستانها و داستانسرایی آنها وجود ندارد. اگر بخواهیم کردار روایی را بفهمیم، بایستی راجع به جزئیات و شرایط عمل موقعیتهای روایی بدانیم.. این جزئیات به نوبهی خود، تنها میتوانند از طریق توجه مستقیم به محیط روایی مشخص گردند.
داستانها در کنار هم قرار میگیرند و به کسی در جایی و در زمانهایی، با پیآمدهای متنوعی برای شنوندگان گفته میشوند. تمامی اینها تأثیر زیادی بر این دارد که چه چیزی رد و بدل میشود و از آن چگونه پردهبرداری میشود. یک داستان زندگی ممکن است به یک همسر، معشوق، کارفرما، روحانی، روان درمانگر، دختر یا پسر، هم تیمی یا در بین طیف وسیعی از شنوندگان، منتقل شود. موقعیت آن میتواند یک مصاحبه شغلی، جزئی از یک دیوار عاشقانه، اعتراف و یا یک داستان به منظور بهبودی باشد. پیآمدها میتوانند سرگرم کننده باشند یا زندگی را به خطر اندازد. محیط داستانگویی، محتویات و سازمان درونی حکایات را شکل میدهد، درست به همانگونه که موضوعات داخلی در نقش یک فرد به عنوان راوی داستان تأثیر میگذارد.
به همین منظور به بازنمود شو (1930/1966) از داستان استنلی نظری دوباره بیافکنیم. همزمان با اینکه استنلی دنیایش را توصیف میکند، ارجاعاتی به داستانگویی در متن پدیدار میشود، اما تمرکز شو بر محتوای داستان، آنچه از متن قابل مشاهده است را تحت الشعاع قرار داده است. شو بر این نکته تأکید داشت که چه حکایاتی، مانند داستان استنلی، میتواند به شیوهی اطلاعات کاربردی در ارتباط با جهانهای اجتماعی بزهکاری فراهم آورد و این موضوع به نوبهی خود، چه چیزی راجع به بزهکاری و نحوهی برخورد با آن میتواند به ما بگوید. شو به ساختار روایت، نحوهی بسط پیرنگ داستان یا سازمان موضوعی آن علاقهمند نیست؛ بلکه کانون توجه او معطوف به اطلاعات محض به منظور ارزش آن در درک زندگی بزهکاری است. همانطور که او توضیح میدهد، مطالعات موردی، به صورت خاص، آنهایی که در شکل موضوعات خود داستانها هستند، برای فراتر رفتن از بررسی وقایع به صورت سطحی که توسط آمارهای رسمی ارائه میشود، ایدئال هستند و میتوانند جهان اجتماعی آنان را با اصطلاحات خودشان آشکار سازند.
با در نظر گرفتن آنچه شو آشکارا از آن چشمپوشی میکند، میبایست این نکتهی مهم را در نظر داشت که استنلی قسمتی از تجربیات خود را از کانون اصلاح و تربیت ایالت ایلینویز که در سن 15 سالگی در آن به سر میبرد، منتقل میکند. شو به این نکته اشاره میکند که «این مؤسسه از بزهکاران جوان مرد گروه سنی 16 تا 26 سال تعهد میگیرد» (ص 103). بنابراین، تعداد زیادی بزهکار جوان در آن مؤسسه بودند که استنلی میتوانسته آنها را تحسین کند. ظاهراً موقعیت، فاکتور مهمی در منزلت اجتماعی آنها داشته است. و این چیزی است که وقتی استنلی داستانش را میگوید به صورتی واضح، روشن میشود. این موضوع پرسشهایی را پیرامون صاحب روایت و همچنین وفاداری مبتنی بر تجربه نسبت به حکایات فردی شده بر میانگیزد. حتی برای کسانی که تصور بر آن است که خود مورد پرسش ارتباطی و نه شخصی است. اگر شو بحث میکند که داستان پسر بزهکار زندگی اجتماعی او را آشکار میسازد، از این نکته غافل میماند که زندگی اجتماعی رنگارنگ است و استنلی به صورتی فعال داستان خود را به منظور جور در آمدن با شرایطش شکل میدهد.
استنلی در توضیح روند زندگی روزانه در این مؤسسه، به اولین روزهای زندگی در سلول باز میگردد که قلب او را به درد آورده و قسمتهایی نیز در مورد نقش هم سلولیهایش در کمک کردن به او در عادت کردنش به وضع موجود بیان میکند: وقتی سوت برای خوردن صبحانه در صبح روز بعد به صدا در آمد، قلبم شکسته بود و ضعیف بودم، اما بعد از ملاقات با هم سلولیام که زندگی در زندان را با لبخند پذیرفته بود، من نیز احساس بهتری پیدا کردم. او گفت: «تو نیز باید به همه چیز اینجا عادت کنی؛ تو در حال حاضر یک محکومی و اشکها این میلههای آهنی را ذوب نمیکنند» (صفحات 103 و 104).
استنلی هم سلولیاش، بیل، را تحسین میکند و به طور جالبی تقریباً از داستانش خارج میشود تا به شنونده - خواننده اطلاع دهد که چیزی که او در مورد خودش میگوید به صورت روایتگونهای به موقعیت بستگی دارد استنلی در مورد هم سلولیاش میگوید:
"او تنها هفده سال داشت، اما از من بزرگتر بود و به جرم دزدیهایی برای یک تا ده سال در حبس بود. او با ذوق و شوق در مورد جرمهایش صحبت میکرد تا بتواند مرا به واسطهی جرئت و شهامتش تحت تأثیر قرار دهد و من را مجبور کند او را به عنوان یک فهرمان تحسین کنم. تقریباً تمامی بزهکاران جوان دوست دارند که در مورد دستاوردهایشان در جرم صحبت کنند. کلاهبرداران پیرتر، آن قدر چربزبان نیستند. آنها سر سخت شدهاند و جرم، فریبندگی خود را برای آنان از دست داده و به تجارت برای آنان بدل شده است.
همچنین آنها از خطرات صحبت کردن زیاد آگاه شدهاند و یاد گرفتهاند که دهان خود را جز برای دوستان قابل اعتماد خود باز نکنند. اما بیل (هم سلولیام) تمام مدت در مورد خودش و جرمهایش صحبت میکرد. من هم صحبت میکردم و داستانهای ماجراجوییهای وحشیانه خود را میگفتم که بعضی از آنها راست و برخی دروغ بودند. به این ترتیب، اجازه نمیدادم تا بیل مرا تنها به خاطر دروغهای کمام شکست دهد» (ص 104)."
با در نظر داشتن طبیعت موقعیتمند این حکایت که به صورت روایتگونهای رابطهی استنلی را با هم سلولیهایش نشان میدهد و بیانگر منزلت او در محیط است، پر واضح است که این بسیار فراتر از داستان «خود» استنلی به شکلی ساده است. استنلی فعالانه این حکایت را به منظور ارتقاء جایگاهش در ارتباط با بیل و سایر هم سلولیهایش شکل میدهد. محتوا و موضوع داستان، به همان اندازه که نشان دهندهی جایگاه او در موقعیتاش است، تفسیر صادقانهای از زندگیاش نیز است. در این قسمت از روایت، استنلی تقریباً به ما میگوید که او زمانی که از تجربیاتش تعریف میکند، گاه و بیگاه بر روی منزلت خود کار میکند.
کار زندگینامهای او (گوبریم و هولستین، 2000) را نمیتوان از موقعیتهای او حین داستانپردازی جدا نمود. از این منظر، میتوانیم در نظر بگیریم که یک محیط روایی خاص (کانون اصلاح و تربیت) و یک موقعیت روایی (یک خاطره در حین مصاحبه) شکل داستان گفته شده را میانجیگری میکنند و دلیلی وجود دارد تا باور کنیم که محیطها و موقعیتهای روایی دیگر، کاری مشابه انجام خواهند داد. داستانپردازی به همان اندازه که به احتمالات عملی داستانپردازی پاسخ میدهد، به همان میزان نیز تجربهی صوری استنلی را بازتاب میدهد. به نظر میرسد که استنلی از درهمتنیدگی بازتابی سازمان درونی داستان، نقشاش و موقعیتها به مثابه یک راوی داستان، آگاه است.
گواه دیگری دربارهی چگونگی حضور استنلی در کانون اصلاح و تربیت وجود دارد که آنچه او درباره خود میگوید را تحت تأثیر قرار میدهد. توجه کنید که چگونه استنلی از کمبود روایتهایش در گزیدهی زیر از کتاب، افسوس میخورد:
"بنابراین، من با گوشهای تیز به آنچه در این گروههای زندانیان گفته میشد، گوش میسپردم. اغلب از شنیدن داستان ماجراجوییهای آنان در جرمهای مختلف وحشتزده میشدم و به شنیدن آنها علاقه نشان میدادم. تا اندازهای دوست داشتم که خودم هم بیرون بروم و این کارها را انجام دهم. در نظر خودم من کسی بودم که باید یک سالی را در پونتیاک (64) به سر میبردم، اما در این گروه از زندانیان بزرگتر از خودم، من از اینکه داستانی از جسارتها و شهامتهایم در جرم نداشتم، خجالت زده میشدم. من کاری در قبال آن انجام نمیدادم. من خودم را با بزهکاران بزرگتر مقایسه میکردم و میدیدم که چقدر در ردهبندی جنایتها، کوچک و بیاهمیت هستم. اما در اعماق قلبم میدانستم که من تنها یک بچه هستم و کسی از من داشتن چنین شهرتی را انتظار ندارد. من نمیتوانستم از اتهام خود بگویم، چرا که یک دزدی کوچک بود و همه به کسی که دزدیهای کوچک انجام داده به دیدهی تحقیر نگاه میکردند. من خود را تحقیر شده میدیدم، بنابراین تنها گوش میدادم (صفحات 108 و 109)."
این تأسف خوردن تأثیری مضاعف دارد، بدین صورت که استنلی هنوز تجربهی کافی برای درست کردن «داستانهای ماجراجویی» و «بیان جرئت و شهامت» کسب نکرده است. به این دلیل که او تنها دزدیهای کوچک را بلد است. او اینها را در کلکسیون تجربیاتش ندارد که بتواند آنها را گزارش کند. بنابراین، او فقط گوش میداد، یعنی هنگامی که شخصی داستانش را بازگو میکند، تجربه و روایت دست در دست هم دارند. هیچ کدام از اینها دنبالهی دیگری نیست.
استنلی کمی بعد محیط روایی متفاوتی را رونمایی میکند. این موقعیت دیگر با داستانسرایی بین همسلولیهای مرکز اصلاح و تربیت سر و کار ندارد، بلکه بین کسانی است که در گوشهی یک خیابان در شهر دور هم جمع شدهاند، همانطور که وایت (65) (1943)، لیبو (66) (1967)، و اندرسون (67) (1976)، پیشتر از آن نوشتهاند. استنلی این بار، داستانش را برای یک هدف متفاوت میگوید. داستانی که بر اساس نیازهای بازنمودی این موقعیت مرتب شده بود. کاری که او این بار با لغات انجام میدهد، ترکیبی از نقش منزلت و نقش مردانگی است:
"من بیرون رفتم تا به دنبال کار بگردم، اما در آن زمان [کار] بسیار نایاب بود. بعد از یک هفته تلاش بینتیجه، شروع کردم با دار و دسته بزهکاران گوشهی خیابان پرسه بزنم. همهی اینها به خوبی کار میکردند، اما این عادت را داشتند که درگوشه و کنار خیابان پرسه بزنند و داستانهای سخیف دربارهی زنان بگویند. ما به خود افتخار میکردیم وقتی که در مورد فلان و فلان دختر میگفتیم و سعی میکردیم یکدیگر را در تعداد زنانی که توانستهایم با زور تحت سلطهی خود درآوریم، شکست دهیم (ص 118)."
بنابراین، داستانسرایی و موقعیتهای آن به اندازهی محتوای چیزی که رد و بدل میشود، اهمیت دارد. هر دو به صورت بازاندیشانهای به نقل قول کردن زندگی درونی استنلی وجهان اجتماعی او وارد میشوند و وفاداری داستان استنلی را به اعمال پیچیده روایتپردازی مرتبط میسازد.
نیاز به مردم نگاری روایی
مایهی خوشبختی است که کتاب شو (1930/1966) بعضی از موقعیتهای روایی که داستان زندگی استنلی را شکل میدهد، آشکار میسازد. اما البته اینها به واسطهی استنلی و شو به ما عرضه شدهاند. حال باید پرسید اگر ما حضورمان را در گوشهی خیابان و یا کانون اصلاح و تربیت را در بوتهی نقد قرار میدادیم، چه میآموختیم؟ چگونه حکایات سایرین بر آنچه استنلی دربارهی آن گفته و چگونگی گفتن او اثر گذاشته است؟ ما در متن شو در مورد آنچه استنلی میگوید، در مییابیم که او در موقعیتهایی تشویق میشده که در گفت و گوها شرکت کند و حتی به داستان خود نیز پر و بال دهد. همچنین ما میدانیم که موقعیتهایی نیز بوده که او تمایلی به این کار نداشته است. آنچه به نظر میرسد این است که داستان او یک نقش ارتباطی در بعضی جهانهای اجتماعی بازی کرده و در سایر جهانهای اجتماعی نقشی ایفا نکرده است. به همین ترتیب، واضح است که احساس استنلی در مورد خودش و هویتش به عنوان یک مرد جوان بزهکار و چاپلوس، تحت تأثیر این تفاوتها بوده است. تمامی اینها بیان میکنند که ما ممکن است به صورتی مفید مستقیماً به محیط روایی - موقعیتها و اعمال آنهاها - تغییر جهت دهیم تا خطوط روزمره را در فرایند داستانسرایی و همچنین چیزهایی که در ارتباط با دیگران در قالب لغات در میآیند و در نمیآیند متوجه شویم. روش تحلیلی ما، نیازمند آن است که نه تنها چیزی که استنلی میگوید و چگونگی بیان آن را در مدنظر بگیرد، بلکه بایستی شرایط محتمل روایتگویی در سر هم کردن داستان را نیز مورد توجه قرار دهد. در این مورد خاص، این میتواند داستانهای نقل شده توسط دیگران دربارهی خودشان، دربارهی استنلی و دربارهی جهانهای اجتماعی مشترکشان را در بر گیرد.در این نقطه، یک اخطار تضمین کننده است. ما میخواهیم که از قضاوت کردن در مورد حکایات استنلی و سایرین صرفاً بر اساس حافظهی فردی، عقلانیت و وفاداری ارتباطی، پرهیز کنیم. به طور یقین، چنین مشخصاتی بر آنچه ما از زندگی سایرین میدانیم اثر میگذارد. بعضی از افراد حافظهی بسیار ضعیفی دارند و این در حالی است که بعضی دیگر حافظهی تصویری قویای دارند و تمام جزئیات را به یاد میآورند. بعضی از افراد در بیان حکایاتشان بسیار منطقی و صریح به نظر میرسند و آنچه بر آنها گذشته است و معنای زندگی از نظر آنان در گذر زمان را با جزئیات کامل و مرحله به مرحله شرح میدهند.داستان زندگی بعضی دیگر هیچ هدف و مسیر مشخصی ندارد. اینها داستانهایی هستند که با آنچه به عنوان واقعیت شناخته شدهاند، به سختی مطابقت دارند و ممکن است در همان حال که آن را کنار هم قرار میدهند، باعث شوند که به نظر برسد که شاید این افراد دروغ میگویند و یا تجربه خود را انکار میکنند. بررسی داستانها تنها بر اساس اظهارات فردی، پیکربندی اجتماعی روایتگویی را عمیقاً نادیده میگیرد. این موضوعی است که اگر در نظر گرفته شود میتواند قسمت قابل توجهی از ناکارآمدیها را روشن نماید.
این همان بعد اجتماعی روایات است که ما بر آن در این فصل تأکید داریم. این امر اهمیت نیاز به یک روش نوظهور که ما را از داستانها و ارتباط صرف آنها با راوی و تجربه او بیرون میکشد، مشخص میکند. به طور کلی، این مردمنگاری روایی است، یعنی مطالعهی مردمنگارانه روایتپردازی. نیاز به چنین دیدگاهی بسیار واضح است. علیرغم آنکه مردمنگاری در سالهای اخیر معانی و کاربردهای متفاوتی پیدا کرده، به طوری که تقریباً با جستارهای کیفی هم معنی قلمداد شده است (رجوع کنید به اتکینسون وهمرسلی، (68) 1999)، اما ما چیز خاصتری را مد نظر داریم. این یک روش طرز عمل و تحلیل است که هدف آن بررسی دقیق وضعیتهای اجتماعی، کنشگران آن و کنشهای آنان در ارتباط با روایات است. این امر نیازمند مشاهدهی مستقیم و فشردهی محل (69) مورد مطالعه است - در این حالت، محل چند وجهی از کردار روایی.
حضور در صحنههای ساخته شدن داستان و داستان سرایی و در نظر گرفتن این موضوع که داستانها چگونه از احتمالاتی از ارتباطات شکل میپذیرند، تنها یک نمایش پشت ویترین از تحلیل روایت نیست. محیطهای جزئی از روایتپردازی جداییناپذیر هستند. چه کسی داستان شنیده که مکان و زمان آن نامعلوم باشد؟ حتی داستانهایی که به پژوهشگرانی چون شو - یا در یک مصاحبهی شغلی - توسط کوشش روایی در محل مشروط و موقعیتمند شدهاند. اروین گافمن (1961) (70) زمانی که در مورد نیاز به دسترسی مردمنگارانه در بیان تجربه، در کار خودش مینویسد، به این موضوع به صورت کوتاه اما کامل اشاره میکند. در نوشتن راجع به آنچه ظاهراً غیر منطقی به نظر میرسد، یا حتی آن دیوانه، بیان میکند که:
"هدفی که سریعاً از کار در سنت الیزابت (71) [بیمارستان روانی] به دنیال تحقق آن بودم، تلاش برای درک جهان یک فرد بستری شده در بیمارستان روانی بود، به همان گونه که این جهان توسط او تجربه میشد... از آن زمان و تاکنون من بر این عقیدهام که هر گروه از اشخاص - زندانیان، انسانهای بدوی، خلبانها یا بیماران - داستانی از زندگی خود میسازند که وقتی به آن نزدیک شوی، معنیدار، منطقی و طبیعی میشود و یک راه خوب برای یاد گرفتن در مورد هر یک از این دنیاها آن است که فرد خود را ملزم به همراهی اعضای آن گروه در احتمالات کوچک زندگی روزمره که با آن مواجه هستند، بداند. (صفحات ix-x)."
درگیر شدن در مورد مواردی هم چون ساخته شدن داستانها، پخش شدن و رواج آنها در جامعه، ما را ملزم میسازد که پا را از مادهی سازنده روایت فراتر نهیم و سؤالاتی را همچون این که چه کسی نوع خاصی از داستانها را تولید میکند، در چه جاهایی احتمال رویارویی آنها با هم وجود دارد، پیامدهای آنها چه هستند، تحت چه شرایطی روی بعضی از روایاتها میتوان کمتر یا بیشتر حساب کرد، چه علایقی باعث عمومی شدن آنها شده است، چگونه شهرت به دست میآورند و چگونه مورد انتقاد قرار میگیرند، در نظر بگیریم. در این زمینه، ما ممکن است این سؤال را بپرسیم که داستان استنلی چگونه در ارتباط با کنایههای هم سلولیهایش در پوناتیک، در مقابل برخورد دوستانهی کسانی که او در گوشهی خیابان با آنان مرتباً برخورد داشت بیان شده است. ممکن است از چگونگی «احتمالات کوچک زندگی روزمرهی» هر عرصه و موقعیت داستانپردازی که حکایات استنلی را شکل میدهند، شگفتزده شویم. این امر ما را ملزم میسازد که به منظور چرخش به داستانها همانطور که کنار هم قرار گرفتهاند و گفته شدهاند (و یا حتی گفته نشدهاند، همانطور که میتواند حالت پارهای از موقعیتها باشد)، به منظور شنیدن آنها و اینکه سایرین چطور آنها را پذیرفتهاند، به منظور توجه کردن به گفتههای ترجیح داده شده در موقعیتهای خاص و به منظور بررسی پیامد تجربهی داستان در منطبق بودن یا نبودن با آنچه ارجحیت دارد، صحنههای این موقعیتها را مورد بررسی قرار دهیم. لازم است که ما به امکان اینکه محیط روایی و موقعیتهای آن داستانهای ارجحی دارند توجه جدی نماییم. به طور خلاصه، ما بایستی روایتها را در بستر اجتماعی کامل مورد بررسی قرار دهیم.
روایات تنها بازتابهایی از تجربیات نیستند، همچنین توصیفاتی از بحثها و یا موقعیتهای قاهرانه هم نیستند. هر چیزی با داستانسرایی تجربیات جور در نمیآیند. بلکه روایات اثر متقابل بین تجربیات، کردارهای داستانسرایی، منابع توصیفی، هدفهای در دسترس، مخاطبان و محیطی که داستانسرایی را مشروط میکند شامل میشود. مردمنگاری روایی زمینهی تحلیلی، ابزار و احساساتی را به منظور دستیابی به خطوط با ارزش و چند رنگ از کردار روایی روزانه فراهم میآورد.
مجموعهی رو به رشدی از مطالعات بر پایهی مردمنگاری روایی در دهههای قبل ظهور کرده است، و این در حالی است که پژوهشگران هنوز به طور رسمی مجموعهی دستورالعملهای این روش را نپذیرفتهاند. کتاب گیل میلر (72) با عنوان تبدیل شدن به میراکل ورکر، (73) زبان و معنی در مداوایی کوتاه (1997)، شرحی است غنی و تاریخی از تغییر در گفتمانهای نهادی که به دگرگون شدن راههای مفهومسازی از خودها و انجام مداوا در جلسات فردی و خانوادگی مشاوره کلینیکی منجر شد. رویکرد میلر در مردمنگاری گفتمانهای نهادی (میلر، 1994) پیوستگی روشنی با آنچه ما از مردمنگاری روایی به تصویر کشیدهایم دارد. کتاب او یک بیان قدرتمند است از اینکه چگونه یک رویکرد مردمنگارانهی مقایسهای، بینشی از اینکه چگونه زندگیها، مشکلات و راهحل آنها به داستان تبدیل میشوند، فراهم میآورد. دارین واینبرگ (74) در کتاب از درون دیگران: دیوانگی، اعتیاد و تعلقات در امریکا (2005)، همین زمینه را در پیش میگیرد. در حالی که میلر دربارهی چگونگی دگرگونی روایتهای درمانی در همان نهاد بحث میکند، واینبرگ مقایسه میکند که چگونه دو برنامهی به ظاهر یکسان به محیطهای روایی ناهمسان تبدیل میگردند تا بتوانند موقعیتهای درمانی محلی متفاوتی را در خود جای دهند.
در کتاب خارج از کنترل: خانواده درمانی و بینظمی خانگی (گوبریم، 1992) تفاوتهای سازمانی بیشتری پررنگ شدهاند. این کتاب در مورد روایاتی از مشکلات خانوادگی در محلهای درمانی کاملاً متمایز بحث میکند. کتاب سوزان چیس (75) با نام توانمندسازی مبهم: روایاتی مربوط به کار از مدیران مدرسه زن (1995) و کتاب امیر مروستی با عنوان بیخانمان: برساختهای متنی و روایی (2003)، بررسیهای دقیق و کاملی از روایات بعضی از اعضای بسیار موفق و بسیار ناموفق جامعه، با تأکید بر روی روایات حساس از نظر محتوا به منظور ساختن حکایاتی بسیار متفاوت از زندگی و چالشهای آن انجام دادهاند.
پیش از آنکه ادامه دهیم، بسیار مهم است که میان این نسخه از مردمنگاری روایی که در این فصل به تصویر کشیده شده است با استفادهی دیگر آن که به صورت انتقادی بر کردارهای بازنمودی که از طریق آنها گزارشهای مردمنگارانه ظهور یافتند، تمایز قائل شد. این استفاده به صورت ویژهای در مقابل عملیات عینیتبخشی توصیفات مردمنگارانه عمل میکند. بعضی از محققان از اصلاح مردمنگاری روایی به منظور مشخص کردن روایات پژوهشگران زمانی که حکایات مردمنگارانه خود را شرح میدهند استفاده کردهاند. این استفاده یک رابطهی دو سویه میان تبدیل به موضوع شدنِ خودِ مردمنگار وتبدیل به موضوع شدن کسانی که زندگی و دنیای آنها مد نظر است را برجسته میکند.
این متون مردمنگاری معمولاً از مشاهدات مشارکتی نشئت گرفتهاند، اما به دلیل آنکه توجهی ویژه به مشارکت خود پژوهشگر، چشمانداز، صدا و به طور خاص تجربهی احساسی او در رابطه با افراد مورد مطالعه دارد، متمایز است. انسانشناسانی همچون باربارا تدلاک (76) (2004، 1992، 1991)، روث بهار (77) (1996، 1993) و کیرین نرایان (78) (1989) و جامعهشناسانی چون کرولین الیس(79) (1991)، لارل ریچاردسون (80) (1990b، 1990a) و سایرین (الیس و بوکنر، (81) 1996؛ الیس و فلاهرتی، (82) 1992) «مردمنگاری روایی» را به مثابه تلاش آنها به منظور انتقال دادن اشتغالات بازتابانه و بازنمودی مواجهههای محل تحقیق منسوب کردهاند. کتاب اچ. ال. گودال (83) (2000) با عنوان نوشتن مردمنگاری نوین بازگردانی نمونه از این شکل از مردمنگاری روایی است.
در مقابل آن، مردمنگاری روایی که در این فصل توضیح داده شده است، کمتر به کردارهای بازنمودی محققان، خودآگاهی دارد. از طریق تطبیق دادن انگیزهها و درگیریهای طبیعتگرا، بر ساختگرا و مردم روشانه، این رویکرد بر روایات روزانه تأکید دارد. روایاتی که از درون تعاملات اجتماعی جاسازی شده در موقعیتها به وسیلهی آگاهی صحیح از هزاران لایه از بستر اجتماعی که تولید روایات را مشروط میکند، پرده بر میدارد. این دیدگاه، علیرغم آنکه به کردارهای روایی مردمنگاران آگاهی دارد، بیشتر بر کردارهای روایی کسانی که تجربیات و زندگی آنها مورد توجه است، محوریت دارد. ما از اصطلاح مردمنگاری روایی به منظور مورد توجه قرار دادن ترکیبی از بیانات معرفتشناختی، روششناختی، عملیاتی و تحلیلی که به منظور فهم روایتپردازی در بستر اجتماع بایستی در کنار هم قرار بگیرند، استفاده نمودهایم.
محیطهای روایی
ماهیت کار مردمنگاران روایی، عادت به گوش سپردن و برداشتن یادداشتهایی به صورت سیستماتیک از داستانهایی است که به صورت واقعی در محیطهای مختلف اتفاق میافتند. روشهای انجام آن از مصاحبههای عمیق تاریخچهی زندگی در خانههای سالمندان (رجوع کنید به گوبریم، 1993)، تا مشاهدات دادگاهها که به طور کامل در آن از مصاحبه اجتناب میشود (رجوع کنید به هولستین، 1993)، تا مطالعاتی که مشاهده مصاحبه و تحلیل گفتمان را ترکیب میکنند (رجوع کنید به گوبریم، 1992)، متفاوت است. علیرغم آنکه فهم آنان به نوبهی خود درمشاهدهی سیستماتیک روایات در حال ساخته شدن، مشارکت در بر ساخت، استفاده و پذیرش این حکایات و چیزهایی به شکل متن مانند ثبتشدههایی از زندگی مهم است، اما مطالب زیادی در مورد رابطهی داستان با جهانی که این داستانها در آن گردش دارند، بیان نمیکند. علیرغم آن که موضوعات داستانی مانند حکایاتی از سوء استفادههای جنسی یا تمایلات جنسی کودکی ممکن است شناسایی و ثبت و ضبط گردند، اما تشخیص دادن در مورد آنکه چگونه این حکایات میتوانند به بسترهای اجتماعی خاص ارتباط داشته باشند، نیازمند این فهم است که مردم در موقعیتهای متفاوت از لغات چگونه استفاده میکنند. همان طور که ما در بحث در مورد داستان استنلی اشاره کردیم، یک حکایت مشابه میتواند در یک محیط تحسین شود یا در یک زمان و یک مکان دیگر بیاعتبار قلمداد گردد، مورد بیتوجهی قرار گیرد و یا حتی بیان نشود. بدون با دقت در نظر گرفتن موقعیتهای تولید و پذیرش روایات، که ما آنها را به صورتی گسترده محیطهای روایی مینامیم، معانی داستانها به صورتی غیر کافی فهمیده خواهند شد.احتمالات محلی در داستانسرایی
تحقیقی که در کتاب با عنوان مراقبت کنندگان (84) (بوکهولت وگوبریم، (85) 1979) گزارش داده شده، آموزنده است. این تحقیق مردمنگارانه بر ساخت اجتماعی اختلالات احساسی کودکان در یک ساختمان درمانی محلی، با نام سیداویو، (86) محوریت دارد. این مطالعه از طریق مشاهدهی مشارکتی سیستماتیک نشان داد که روایاتی از زندگی درونی کودکان، علیرغم آنکه در دسترس بودند و در موقعیتهایی در مورد آنها گفت و گو میشد، اما محصور به یک محیط درمانی بوده که مداخلات و تفسیرهای رفتاری را برجسته میساخت. سیداویو به عنوان سمبل اقتصاد رسمی و برنامهریز اصلاح رفتار، برای روایتهایی از جنس رفتارهای آشکار و «پیامدهای آن» ارزش قائل میشد. این یک گفتمان ترجیح داده شده از مشکلات و راهحلها - اگر آن را منحصر به فرد به حساب نیاوریم - بود. روایت در جایگاه معمول خود برجسته است، بنابراین از آن صحبت میشود. قانون کار عبارت بود از «دور شدن از آنچه در سر کودکان است» که نتیجهی آن مراقبت کردن از تمام درگیر شدنها بود، به منظور ارزش گذاری به اصول رفتاری.مشاورههای گاه و بیگاه با یک روانپزشک کودک به جای یک روانشناس رفتاری، فضای ارتباطی را برای روایتهای رقیب فراهم نمود و کارکنان و تیم درمان را تشویق نمود تا نیمنگاهی هر چند موقتی به درون به منظور فهم و تبیین بیندازند. در چنین موقعیتهایی که تحت تأثیر دید عمیق روانپزشکی مشاور بود، روایاتی که موضوع آنها اختلالات اوان کودکی، احساسات عمیق و محرکهای پنهان بودند، در تصمیمات درمانی مهمتر از شرح فعالیتهای رفتاری کودکان، در نظر گرفته شدند. این محیط روایی پیچیده بعضی از اوقات روایاتی ساخت که به طور کامل با تعهدات رسمی درمانی در تناقض بودند. در چنین موقعیتهایی جایگاههای ارتباطی خاص به آنچه روایات نامعتبر گفته میشد، ارزش بخشید.
ارزش چنین احتمالات محلی، نزد کارکنان نادیده نگرفته نشده بود، همانطور که به صورت دورهای آنها را به منظور راهنمایی و توفیق در درمان کودکان، به خصوص در قبال یکدیگر و به اصطلاح ژرف روانشناسی، مفید قلمداد نمودند. علیرغم آنکه چنین بینشهایی به مؤسسات خیریه حمایتی منتقل نمیشدند؛ به جای آن چنین داستانهایی بازتابدهندهی فلسفهی درمان رسمی مراکز هستند. به بیان دیگر، مخاطبان اجزاء مهمی در تولید، ویرایش، توزیع و گردش داستانها بودند (همچنین رجوع کنید به گوبریم و بوکهلت، 1982). پرسشهایی درمورد اینکه «چگونه آنها را باید کنار هم قرار داد؟» و برای اهداف ویژه چه موضوعاتی را باید پر رنگ نمود، در فرمولبندی داستانهای روزانه در مورد کودکان حائز اهمیت بود. دقیقاً به همان صورت که استنلی محتویات و لحن داستانش را با احتمالات محلی در روایتپردازی از جهان اجتماعیش تطابق میدهد، کارکنان سیدایو نیز حکایاتشان را در ارتباط با خطوط ارتباطی موقعیتهایی که در فرایند با آن مواجهه بودند شکل دادند.
بایستی خاطرنشان نمود که چنین کنشهایی جزئی از احتمالات محلی داستانسرایی به حساب میآیند، و بازتابی از نگاه بدبینانه و عجیب و غریب راویان داستان در سیدایو نبودند. علیرغم اینکه نگرشهای فردی کارکنان از نقطه نظر بعضی از افراد بدبینانه به حساب میآید، اما کیفیت ویرایش سیستماتیک روایات (هولستین و گوبریم، 2000b) در این مرکز - و در واقع برای هر داستانسرایی در زمان و مکان - به این موضوع اشاره دارد که راویان داستان به طور طبیعی به منظور کنار هم قرار دادن حکایاتشان با موقعیتهای روایی سروکار دارند. به استثنای ویژگیهای مربوط به بیوگرافی و خصوصیات نهادی، داستانهای زندگی کودکان در سیدایو شکل شبیه به آنچه در محیطهای روایی مشابه انتظار میرفت، به خود گرفت (رجوع کنید به گوبریم و هولستاین، 2001؛ گافمن، 1961). چنین ویژگیهای احتمالات محلی داستانسرایی را به بهترین شکل به یاری روشهای مردمنگارانه میتوان دریافت. روشی که دیدی از موقعیتهای واقعی روایتپردازی ارائه میدهد. بدون داشتن دانش از موقعیت، چرخش تقلیلگرایانه به مکانیزاسیونها و کمبودهای شخصی افراد یا جامعهی تکامل نیافته به منظور تبیین بسیار حتمی خواهد بود. همانطور که نقل قول پیشتر عنوان شده از گافمن (1961) به ما یادآوری مینماید که وقتی که ما «از احتمالات کوچک در گردش روزمره» در زندگی روزانه چشم بپوشیم، سهم قابل توجهی از امر «با معنایی، منطقی و بهنجار» نادیده گرفته خواهد شد.
محیطهای تأیید کننده
همانگونه که محیطهای روایی تغییر میکنند، موقعیتهای اجتماعی نیز دگرگون میشوند. در کار بر روی روایتپردازی در محیطهای نهادی، ما آنها را از لحاظ آنچه اورت هیوز (87) ( 1984)، درگیر شدن (88) مینامد، مد نظر قرار دادهایم. این همان روش هیوز در تأکید بر حفظ راههای ویژهی چهارچوببندی و انجام موضوعات مرتبط با مشارکتکنندگان بود که کار بر روی فرمولبندی حکایات را نیز شامل میشد. چنین درگیرشدنهایی از نقطهنظر اندازه، در بین خانوادهها و گروههای دوستی، حمایتی و بهبودی گرفته تا مدارس، دادگاهها، مراکز اصلاح و تربیت، خانههای سالمندان و تشکلات اقتصادی - درمانی متفاوت است. درگیر شدنی همچون یک گروه درمانی بهبود حافظه، یک فعالیت سازماندهی شده با هدف یادآوری دوباره خاطرات از دست رفته یا خاطرات پنهان بازماندگان بزرگسال سوء استفادههای جنسی است. جوزف دیویس (89) (2005) در محیط درمانیای که مورد مطالعه قرار داده بود، دریافت که تکنیکهای تقویت حافظه و بازیابی آن مورد استفاده قرار گرفتهاند؛ بازماندگان تشویق میشدند تا داستانهایی از ارتباطات جنسی کودکیشان را به یاد آورند. همچنین آنان را وادار میکردند تا این تجربیات را با روایتگویی تسلی دهند و در نهایت از آنها در ارتباط با مشکلات کنونی روانشناسانهشان به کار گیرند. در یک بستر متفاوت دیگر، برنامههای آموزشی امور جنسی برای مثال آموزش پرهیزگاری تا زمان ازدواج (90) از گرایشات داستانی دیگری بهره جست که استفاده از آن برای کودکان اروپایی - آمریکایی در مقابل امریکایی افریقایی، نژادپرستانه به حساب میآمد. همانطور که جسیکا فیلدز (91) (2005) توضیح میدهد، بدرفتاریهای جنسی معمولاً در ارتباط با طرز تفکر معصومیت کودکانه، برای امریکایی - اروپاییها استفاده میشد، در حالی که داستانهای موازی آن برای جوانان امریکایی - افریقایی تبارها بر پایهی این فکر که روابط جنسی ماهیتی فطری و غریزی دارند، استوار بود. معانی جزئیات و موضوعات از هر حکایت خاص را نمیتواند از کردارهای روایی اجتماعی وابسته به موقعیت جدا نمود.هر محیط روایی به وجود آمدن داستانهای خاص و راههای روایتپردازی تجربه را تأیید میکند؛ اینها درگیر شدنهایی هستند که به صورت روایتگونهای حکایات خاصی را برای اهداف نهادی میسازند، بازتولید میکنند و یا بیان یک حکایت را بر حکایت دیگری برتری میبخشند. بر عکس، فردی ممکن است این انتظار را داشته باشد که روایتهای مخالف اگر در فضاهایی که پذیرش آنها وجود نداشته باشد بیان شود، به حاشیه رانده شوند، اصلاح شوند یا به چالش کشیده شوند. به طور خاص در میان درگیر شدنهای درمانی، بازی با الفاظ انکار که پرکاربرد و بسیار شناخته شده است میتواند در سرکوب کردن داستانهایی که پذیرش آنها ممکن نیست و تأیید بیان داستانهای قابل قبول، مؤثر باشد. به این دلیل که داستانهای تأیید کننده از چنین درگیر شدنهایی غالباً رنگ و بوی روایتهای جهانی شده مانند گفتمانهای درمانی - در مقابل گفتمانهای جبری یا کیهانی - را دارد، اثر متقابل لایهای بین محلی، ملی و بینالمللی میتواند به نقطهی تلاقی تأیید روایی تبدیل گردد. مردمنگاری روایی به منظور فهم چنین اثر متقابلی، در بستر کامل و غنی آن لازم و ضروری به نظر میرسد.
محیطهایی که روایتهای مشترک را به چالش میکشند.
محیطهای روایی همچنان که داستانهای گوناگونی را تأیید میکنند، آنان را به چالش نیز میکشند. در واقع، نظریهپردازی محیطها به عنوان تأیید کننده یا به چالش کشندهی روایات خاص با اثر متقابل پیچیده بین تفسیر هنرمندانه، کردارهای نهادی و منبعی از روایات که دائماً در حال تغییر است، ناعادلانه برخورد میکند. مایهی تأسف است که بسیاری از نظریات ساخته شده در این فعالیتها، هنگامی که بسیاری از این موارد موازی یکدیگر هستند، به تکههای مجزا و ویژه تبدیل شده است. برای مثال، روایتگویی از خود و هویت شخصی در بستر هادی هم با ساختارها و احتمالات رسمی و هم با ساختارها و احتمالات غیر رسمی میانجیگری شدهاند (رجوع کنید به گوبریم و هولستین، 2001). اما کار هویت (هولستین و گوبریم، 2000a) و کار زندگینامهای (گوبریم و هولستین، 1995) نیز به وسیلهی جنبشهای اجتماعی که الفاظ بیانی چهارچوبهای ارجحیت داده شده و بیاعتبار از فهم را عمومی میکنند، تشویق و حمایت میشوند (رجوع کنید به بنفورد، (92) 1993، 1997؛ بنفورد و اسنو، 2000؛ اسنو، (93) 2003) اگر هیوز (1984) اصطلاح «درگیر شدن» را در مورد نهادها به کار برد، بنابراین کاربرد آن میتواند به درگیر شدن در جنبشهایی در مسیر تغییر نیز بسط داده شود.ارتباط تجربی بین تأییدهای روایتگونه و چالشهای روایتگونه، میتواند به صورت شگفتآوری تغییرپذیر باشد. برای مثال، تحقیقات بر روی شروع جنبش بیماری آلزایمر در دههی 1980 ( گوبریم، 1986)، نشان داد که تفاوت در درک از جنون سالخوردگی هم در مقیاس محلی و هم جهانی، در مدت زمانی کوتاهتر از 5 سال شکل گرفت. کشف و یا کشف دوبارهی بیماری آلزایمر در سال 1979 به سرعت به یک داستان پزشکی و وابسته به تجربه بدل گردید که هم موضوع جدید با یک مغز بیمار - در مقابل مغزی که به صورت طبیعی سالخورده میشود - و هم فعالیتهای پژوهشی از یک سرمایهگذاری پزشکی و روانشناسی که به سرعت و با عظمت موفق میشد را تأیید میکرد. جنبش بیماری آلزایمر [در قالب] روشهایی که متخصصان، خانوادهها، سالخوردگان و دیگران مهم از رابطهشان با مغز سالخورده و کارکردهای شناختی مرتبط با آن روایت کردند، تقریباً در عرض یک شب تغییر شکل پیدا کرد. همانطور که سالخوردگانی که تواناییهای مغزی خود را از دست میدهند به قربانیان یک بیماری در برابر فرآیند سالخوردگی تبدیل شدند، تشکلهای درگیر در سرمایهگذاری روی سالخوردگی - از نهاد جدید ملی سالخوردگی گرفته تا مراقبت کنندگان محلی - با تمام توان یک مشکل اجتماعی را بنا نهادند که اهمیت ملی و بینالمللی پیدا کرد (رجوع کنید به فاکس، (94) 2000). واضح است که آنچه جدید به حساب میآمد و آنچه وجود آن تأیید شده بود، در یکدیگر تنیده شده بودند.
کاربرد این ایدهها در برساخت موضوعات، از امکاناتی سرشار است. خودها به آسانی در جامعه قابل دیدن نیستند. آنها بایستی از کردارهای ارتباطیشان شناسایی شوند. این معجزهی برساختگرایی نیست که در آن روایتهای جدید در مورد هویت از فضایی کوچک در ذهن متصور گردند و در جهانهای اجتماعی و زندگیهای درونی توسط کسانی که با آن درگیر هستند،جذب گردند. فرایند هویتیابی و بیان انگیزش، کاربردی هستند و درموقعیتهای زیسته رخ میدهند - در محیطهای روایی که منابع حکایات آن به صورت متفاوتی، داستانهایی جدید و قدیمی را درمورد جهانهای اجتماعی و هویتهای آنها تأیید میکنند یا به چالش میکشند. داستانهای خود از جایی میآیند، به داستانهای بزرگتر مرتبط هستند، به وسیلهی داستانهای دیگر شکل گرفتهاند و به وسیلهی روایات متفاوت و دگرگونی یافته در طول زمان، تأیید شدهاند یا به چالش کشیده شدهاند. داستانها از حیطهی علایق محتمل بر اساس محتوا و فرم ویژهشان بیرون کشیده شدهاند. مردمنگاری روایی یک حساسیت فراگیر نسبت به احتمالات سیال، در این حالت چالشهای تولید روایت، فراهم میآورد.
روایتهای تودرتو
مردمنگاری روایی امکان تحلیل لایههای متعدد داستانهایی که در درون یکدیگر قرار گرفتهاند را در ارتباط با سایر داستانها فراهم میآورد. قیاس آن با عروسکهای تودرتو، (95) به منظور در نظر گرفتن ارتباطات پیچیدهی داستان با محیط روایی بسیار مفید خواهد بود. کوچکترین عروسک در درون بقیه عروسکهای بزرگتر جاسازی شده است و یا لانه کرده است؛ هر عروسک که از نظر اندازه در رده بعدی قرار دارد، هم عروسک کوچکتری را در خود جای داده است و چندین عروسک بزرگتر آن را در بر گرفته است. به طرز مشابهی، یک داستان زندگی، مانند داستان زندگی استنلی (شو، 1966/ 1930)، تنها زمانی که داستانهای دیگری که به این داستان مرتبط است و موقعیتهایی که از طریق آن [این داستان] رد و بدل میشود را در نظر بگیریم، به درستی درک خواهد شد. همانطور که استنلی غالب اوقات آنچه را که میخواهد بگوید با چربزبانی شرح میدهد، یا در بعضی محیطها که این جرئت را ندارد که در مورد خودش بگوید، در درون داستانهای دیگر جاسازی میکند و بدین ترتیب موجب میشود که خود او را مطلع سازد. همچنین، او را از پیامدهای روایتپردازی از راههای خاص آگاه میکند.داستان خود استنلی و داستانهای دیگری که استنلی دربارهی آنها صحبت میکند، در ارتباط پیچیدهای با حکایتهای مشابه با تمرکز بر روی «این» بزهکار یا «این» جک رولر، وجود دارد. این ارتباط بندهایی منطبق و نامنطبق دارد. داستان خود استنلی سرشار از حکایتهایی در مورد دلیریهای دروغین، منزلت و کار جنسیتی در داستانپردازی محلی است. علاقهی شو (1966/ 1930) در فهم تجربهی زیستهی بزهکاران و این موضوع که چگونه دانستن این داستانها، اطلاعاتی در مورد سیاست اصلاح و تربیت ارائه میدهد، همچنین به ما این نکته را یادآوری میکند که داستان استنلی در محیطی از روایتهایی که جوانان خیره سر میل به تعریف آنها دارند، قرار گرفته است. در حالی که داستان خود استنلی با مهارت کنار هم قرار گرفته است، با زیرکی موضوعبندی شده است و در طول زمان به صورت جالبی بسط داده شده است، اما خوانش شو، استنلی و ما از این حکایت، در تعداد زیادی داستان دیگر، هم محلی و بیشتر جهانی، آشیانه دارد. در واقع، روایتی از رفاه مربوط به جنایت و اصلاح، داستانی بزرگتر است که حکایت استنلی و اهداف روایی شاو در درون آن لانه دارد. این داستانی است که به فهمی از عدالت کیفری محدود است و در یک زمان و مکان مشخص گفته شده است (رجوع کنید به گارلند، (96) 2001). داستان استنلی تنها روایت ویژه از فرهنگ رایج میان افراد جوان جامعه در اواخر دههی 1970 و کنشورز نه چندان موفق آن نیست؛ اهمیت آن علیرغم محلی بودن جزئی آن، با داستانها و موقعیتهای بزرگتر که این داستان در درون آنها قرار گرفتهاند، طنینانداز میگردد.
ایدهی روایتهای تودرتو به این موضوع اشاره میکند که به منظور فهم وسیعتر از حکایات، تمیز دادن داستان از صدای آن بسیار مفید خواهد بود. با خواندن دوبارهی داستان استنلی میتوانیم بپرسیم که صدای چه کسی را میشنویم؟ زیرعنوان کتابشو - داستان خود یک پسر بزهکار - به صورت ضمنی بیان میدارد که متن تجربیات شخصی خود استنلی را بازتاب میدهد. همانطور که به خواندن داستان ادامه میدهیم، به نظر میرسد که ما صدای استنلی را میشنویم و در واقع این یک داستان رنگارنگ و غالباً به صورت روایتگونهایی جذاب است. این داستان هم امیدوارکننده و هم ناامیدکننده است. اما ما صدای هم سلولی او با نام بیل، صدای شو و صداهای بیشمار راویان داستان در جهان استنلی را نمیشنویم. هم چنین صدایی که زیربنای علمی و سیاسی متن باشد نیز شنیده نمیشود. بنابراین، ما ممکن است این سؤال را بپرسیم که ما صدای چه کسی را میشنویم وقتی استنلی به جک رولر صدا میبخشد؟ با برجسته ساختن جاسازی شدنهای روایی، داستان استنلی را میتوان به صورت چند صدایی، صدا بخشیدن به تجربه از راههای مختلف که از طریق این راهها او یاد گرفته است که از زندگیش بگوید یا نگوید و [این راهها] به صورت بازاندیشانهای به زندگی سربستهای که او شرح میدهد، وابسته است. تمام روایتهایی که مانند عروسک یکی در درون دیگری قرار گرفتهاند، که داستان خود استنلی نیز شامل آنها میشود، با یکدیگر به منظور ساختن هویت او گفته میشوند.
تمرکز بر روی کردار روایی، موجب اجتناب از اهداف تقلیلگرایانه و غالباً رمانتیکی میشود که در تلاش برای به دست آوردن داستان زیستهی «خود» سوژه، در شنیدن آن از زبان «خود» او یا در فهم متون برگرفته شده از متن، حکایاتی را از زبان «خود» فرد منتقل میکند. علیرغم آنکه در مطالعهی کردار روایی پایهگذاری تحقیق بر اساس حکایات محلی و سازمان روزانه آنان اهمیت دارد، اما به همین اندازه نیز مهم است که آنچه هر شخص منتقل میکند را بیتأثیر از محیطهایی که این داستانها در آنها قرار گرفتهاند، ندانیم. هیچ قهرمان یا ضد قهرمان روایی وجود ندارد که بیرون از یا مسلط بر موقعیتهایشان قرار گیرد. استنلی به داستان خود طعم میدهد و تجربیات فردیاش چاشنی داستانهایش هستند اما خورشت روایت منتج شده از آن در انباری از مواد لازم پیچیده به تدریج به جوش میآید.
تمایل دیگری به تقلیلگرایی وجود دارد که مردمنگاری روایی به ما کمک میکند تا از آن پرهیز کنیم: تقلیلگرایی مربوط به جامعه. اگر آگاهی از جاسازی شدنهای روایی ما را از مفهوم رمانتیک مالکیت روایی جدا سازد، این موضوع همچنین به ما کمک خواهد کرد تا داستانها را به عنوان بازاندیشیهایی بیواسطه از ساختارهای جامعه، یا جامعه به معنای کلیتر آن بدانیم. لایههای ویژهی متعددی بین فرد از یک طرف، و جامعه از طرف دیگر، وجود دارد. این همان چیزی است که گافمن (1983) و هیوز (1984) آن را «نظم ارتباطات» (97) نامیدند و همانطور که توضیح داده شد به جهانهای درگیر شدن یا نظم نهادی بر میگردد. داستانهای فردی در هر دو نظم جاسازی شدهاند. آنها به مثابه یک تکه پارچه فقط از روایتهای فردی یاجامعه ریسیده نشدهاند. درسی که این مثال به ما میدهد آن است که ما به خوبی توانستهایم این موضوع را به حساب نیاوریم که به عنوان مثال، فهم و عمومیسازی همدلانهای از داستان استنلی یک گفتمان اصلاحات را بازتاب میدهد. به صورت آشکاری داستان به کندی و غیرمستقیم راه خود را میان محیطهای روایی متضاد در پیش میگیرد، از حکایات بین فردی به یک امر ضروری نهادی بسط پیدا میکند و میتوان آن را چیزی فراتر و پیچیدهتر از یک گفتمان تمامیتخواه جامعه بیان نمود.
در نظر گرفتن دیدگاه مردمنگاری روایی به داستانهای زندگی در این زمینه، ما را به در نظر گرفتن تعاملات و میانجیگریهای نهادی حکایت هدایت میکند. این دیدگاه پژوهشگر را در مقابل تلاش برای ثبت کردن داستان زندگی یک فرد مشخص متوجه میسازد و به محقق این هشدار را در برابر چهارچوببندی تجارب و خطوط روایی از نقطه نظر روایات اصلی، گفتمانهای غالب یا سایر راههای تمامیتطلب چهارچوببندی روایتپردازی، میدهد. به جای آن، درگیر شدنها ما را به سمت بسترهای اجتماعی چند وجهی که داستانها در آنها جاسازی شدهاند، و همچنین به اینکه چگونه این بسترها به صورت بازاندیشانهای به داستانها و داستانسرایی ارتباط پیدا میکنند، هدایت مینماید.
کنترل روایی
مردمنگاری روایی دری را به سوی فرایندها و موقعیتهای اجتماعی در بررسیهای تجربی میگشاید که از طریق آنها [فرایندها و موقعیتهای اجتماعی] روایات ساخته میشوند، رشد مییابند و یا در برابر ساختهشدن آنها، مقاومت صورت میپذیرد. ما در واقع میتوانیم ببینیم یا بشنویم که چگونه به صورت فعالانهای در آن درگیر شدند، از آن استفاده میکنند یا در غیر این صورت به بسترها، احتمالات و منابع روایتیای که حکایاتشان را با آن شکل میدهند، پاسخ میدهند. به بیان دیگر، ما در واقع میتوانیم شاهد آن باشیم که کنترلروایی درست زمانی که تعاملات اجتماعی و درگیر شدنهای رقیب به صحنه میآیند، به اجرا درمیآید. چنین کنترلی را به سختی میتوان بیواسطه به حساب آورد و بیشمار شکل به خود میگیرد. در اینجا هدف، برجسته کردن راههایی است که از طریق آنها شکلهای نهادی و تعاملی کنترل بر کردار روایی تأثیر میگذارند.ما از مفهوم کنترل روایی به مثابه راهی برای اهمیت دادن به راههایی که از طریق آنها محتوا و سازمان درونی داستانها توسط محیطهای پیچیدهایی که در آنها جاسازی شدهاند بهره میجوییم. اما بایستی روشن نماییم که منظور ما از کنترل، کنترل از راههای قطعی و کاملاً محدود کننده نیست. درعوض، ما آن را از نقطهنظر عاملهایی که آن را شکل میدهند و مشروط میسازند تا عاملهایی که اجازه دهنده یا بازدارنده هستند، در نظر میگیریم. سطحی از کنترل روایی که در آنها موضوعات و شکلهای روایی ترجیح داده شدهی محلی پذیرفته شدهاند یا به رقابت پرداختهاند- مشهود است.
کنترل تعاملی
مردم به ندرت به صورتی غیر قابل انتظار داستانهایی تعریف میکنند. داستانپردازی نیازمند، صرف زمان و کار است. برای آنکه روایتی پدید آید، گوینده بایستی بتواند جملههای متعددی را کنار هم قرار دهد و در عین حال بتواند توجه شنونده را جلب کند و با علائمی که در نظر میگیرد، اجازهی ورود آنها به گفت وگو را ندهد. فضای روایی بایستی در بده و بستان تعاملات اجتماعی ساخته شود. برای آنکه یک روایت مسیر طبیعی بسط خود را بیابد، گوینده میبایست مسیر صحبت را با همکاری شنوندگان به روایت، حفظ کند. به بیان دیگر، از طریق روشهایی، روایات باید طلبیده شوند، تحریک شوند یا آغاز گردند.شاید آسانترین راه به منظور آغاز کردن یک روایت در یک گفت و گو، از طریق خواستن مستقیم آن یا پرسیدن یک سؤال باشد. این راهی است برای تقاضای داستانپردازی و طلب کردن پاسخی مبسوط. ما آن را میتوانیم در اکثر موقعیتهایی که یک طرف به صورت رسمی از طرف دیگر درخواست گرفتن اطلاعات دارد، مشاهده کنیم. مصاحبهها یکی از نمونههای اصلی آن هستند. در حالی که بعضی از شکلهای مصاحبه (برای مثال مصاحبههای پیمایشی) با هدف قبلی، پاسخها را محدود و آنها را کوتاه و مختصر مینمایند، اما اشکال دیگر مصاحبه (مثل مصاحبههای کیفی و تاریخچهی زندگی) محرک حکایتهای مبسوط و طولانی هستند (مثل مصاحبههای کیفی و تاریخچهی زندگی) محرک حکایتهای مبسوط و طولانی هستند (گوبریمو هولستین، 1995). این امر برای سؤال و جوابهای غیر رسمی در مکالمات روزانه نیز صادق است.
البته همیشه داستان به صورتی مستقیم و صریح از گوینده درخواست نمیشوند. در چنین موقعیتهایی آنها بایستی با روشی توسط گویندهی داستان معرفی گردند تا به عنوان داستانها تشخیص داده شوند. در غیر این صورت، این احتمال وجود دارد که به عنوان کلمات بیمفهوم یا طغیان آنی احساسات در نظر گرفته شود. هاروی سَکس (98) (1992a ، 1992b)بدین موضوع اشاره میکند که داستانها به منظور گفته شدن نیازمند بیش از یک جمله هستند و چالش اولیه در داستانسرایی بسط دادن یک حکایت ماورای آن یک جمله است. سَکس و دیگر تحلیلگران مکالمات، دامنهی ابزارهای مکالماتی که ممکن است به منظور تعیین مسیر و فضای گفت وگوها مورد استفاده قرار گیرند و در نتیجه یک روایت کامل را بسازند، را ثبت و ضبط کردهاند. به طرز مشابهی، ابزارهایی به منظور ادامه دادن داستان، ممانعت از ایجاد وقفه و حفظ روند صحبت در موقعیتهای که گفت و گو تغییر جهت میدهد و ممکن است به آن پایان دهد را در دسترس دارد. چنین ادامه دادنهایی در کنسرتی مابین راویان و شرکتکنندگان در روایتگویی به صورت هنرمندانهای انجام میگیرد. بنابراین، کنترل تحت تملک یک طرف گفت وگو نیست، بلکه طرفهای گفت و گو در پدید آمدن و بسط پیدا کردن روایت با یکدیگر همکاری دارند. در پارهای از مواقع، درگیر شدن در کنشهایی که موجب ادامهی داستانپردازی میگردد نیز در مسیری که داستان میپیماید، مشارکت دارد. شنوندگان داستان میتوانند گوینده را وادار کنند تا جزئیاتی از ابعاد خاصی از تجربه را از طریق کنشهای کمکی در داستانگویی، بیان کنند. مثال زیر را که از یک مصاحبه در خانه سالمندان گرفته شده است را در نظر بگیرید. گریس ویلیر (99) یک زن 70 ساله و ساکن یکی از خانههای سالمندان است که با مادر 93 سالهاش لوسی (100) در یک اتاق زندگی میکنند. علیرغم آنکه گریس برای انجام مصاحبه انتخاب شده است، اما در بخش زیر خواهید دید که چگونه داستان زندگی او به دلیل مشارکت هوشیارانهی لوسی زمانی که گریس داستان زندگیاش را بازگو میکند، به مسیر خاصی هدایت شده است.
مصاحبهکننده: چرا با تعریف تو از زندگیت، شروع نکنیم؟
گریس: خب، در واقع این مربوط به سالها پیش است. من در ایستگاه برینتون (101) اوهایو (102) به دنیا آمدهام.
لوسی: او هفتماهه به دنیا آمد.
گریس: من هفتماهه به دنیا آمدم. این همان چیزی است که من بودم [جزئیاتی را در مورد داستان بزرگ شدنش با خواهران و برادرش شرح میدهد]. همهی آنها فوقالعاده هستند.
لوسی: آنها به او یاد دادند که...
گریس: آنها هم به من و هم به پدر و مادر آموزش دادند که بعد از زمانی که رادیو و تلویزیون به مزرعه آمد، دیگر چرا باید از آنها مطالبی را میآموختم؟ من کوییزشو (103) را دوست دارم (گوبریم، 1993، صفحات 153- 152).
واضح است که لوسی مسیر تعریف کردن داستان گریس را به او نشان میدهد. اما این سادهاندیشی است که بگوییم لوسی داستان گریس را کنترل نموده است. به جای آن، لوسی منابع و مسیرهایی برای روایت گریس پیشنهاد داد، اما این گریس بود که «پیشنهادهای» لوسی را به منظور شرح جزئیات و عمق بخشیدن به روایتش پذیرفت. نکتهی اساسی اینجا این نیست که این روایت در واقع داستان گریس نیست، بلکه این روایت مشترکاً در این محیط تعاملی ویژه صورتبندی شد.
مردمنگاری روایی به ما این امکان را میدهد که مراحل و موقعیتهایی که به واسطهی آنها زندگی گریس نمایان شده است را ببینیم. چنین دیدگاهی بدون در نظر گرفتن موقعیتهای همکاری در بیان داستان گریس، امکانپذیر نیست. مردمنگاری روایی امکان دستیابی به هزاران اثر تعاملی را که در تولید روایات به اوج میرسند فراهم میآورد.
کنترل نهادی
کنترل روایت تنها به شکل تعاملی صورت نمیپذیرد. در واقع، بسیاری از نشانههای ژرف وجود آن، به دلیل آنکه از جنبههایی از صحنه یا عرصه گرفته شدهاند که کسی به آنها توجهی ندارد، به سختی قابل مشاهدهاند. چنین مشخصههایی از کنترل- برای مثال رژیمهای گفتمانی ارجح - ساختارهای محلی و شرایط امکان (فوکو، 1979) آن را به منظور چگونگی بازگویی تجربه فراهم میآورند. بررسی روایات به تنهایی ممکن است میزان کنترل را مشخص ننماید، اما یک مردمنگاری روایی مقایسهای میتواند نشان دهد که چگونه محیطهای روایی در ظاهر داستان را از زبان شرکتکنندگان آن بیان میکنند.برای مثال روایتهایی را از زندگی معتادان به الکل که تحت حمایت دو سازمان کاملاً متمایز هستند را در نظر بگیرید. الکلیهای بینام و نشان (104) (AA) به طور یقین شناختهشدهترین نهاد درمان اعتیاد به الکل در زمان ما میباشد و به طور ویژهای محیط روایی مخصوص به خود را دارد. در AA، اعتیاد به الکل به عنوان یک ضعف معنوی و اخلاقی ساخته شده است. و تنها یک بیماری حسی یا ذهنی به حساب نمیآید. دیدگاه آنان با عدم شناخت قربانی از اینکه کنشهای فردی توسط فرد کنترل نمیشوند، ترکیب شده است. بهبودی تنها زمانی حاصل میشود که قربانی ضعف خود را در مقابل الکل بپذیرد، سرنوشت خود را به «نیروی بزرگتر» معطوف کند و قدمهای درستی را در جهت بیداری و سلامت معنوی خود بردارد(رجوع کنید به دنزین، (105) 1987). این گفتمان از مشکلات اعتیاد به الکل فراهم میآورد. در چهارچوب محدودیتپردازی از مشکلات اعتیاد به الکل فراهم میآورد. در چهارچوب محدودیتهای AA، هیچ راه مشروع دیگری در فهم معنا و صحبت کردن از مشکل اعتیاد به الکل وجود ندارد. «قدم معروف» پارامترهای نهادینه شده این مشکل و راه حلهای آن را ترسیم میکند. اینها واژگان تفسیری متمایزی را برای روایتپردازی از اعتیاد به الکل و بهبود آن فراهم میآورد.
در چنین محیط روایی، داستانهای اعتیاد به الکل شکل متمایزی به خود میگیرد. مجموعه اصطلاحات AA، منابع روایت آشنا و در دسترسی را برای استفاده در بیشمار زمینه که در آنها AA چشمگیر میگردد، ارائه میکند. علیرغم اینکه این ادبیات ممکن است به صورت رسمی تحمیل نشده باشد، اما استفاده از آن چنان فراگیر است که زندگیها و تجربیات بر طبق اصطلاحات AA به داستان بدل میگردند و این اصطلاحات به صورت هنرمندانهای توسط شرکتکنندگان به کار گرفته میشوند. این موضوع در روایت زیر که توسط جک، یکی از اعضا گروه بهبودی AAمطرح شده است، کاملاً آشکار است. جک در پاسخ به درخواست گفت وگو در مورد درک او از تجربیاتش در AA با بقیهی گروه بهبودی از اعتیاد به الکل، تجربیات خود را به شکل زیر در قالب داستان در میآورد:
"قدم یک. من میدانم که در مقابل الکل به کلی قدرتم را از دست میدهم. من یک جرعه مینوشم و دیگر نمیتوانم نوشیدن را متوقف کنم. زندگی من باید غیر قابل مدیریت شده باشد. قبضهایی که باید پرداخت کنم تا سقف بالا رفتهاند و خانوادهام دارند مرا ترک میکنند و از محل کار اخطار برای اخراج دریافت کردهام. قدم دو. من میخواهم به خدا اعتقاد داشته باشم. قبلاً به خدا اعتقاد داشتم، اما از کلیسا فاصله گرفتم. اما این خدای کلیسا خدای من نیست. این چیزی متفاوت است. من خدای عشق و محافظت میخواهم. من میدانم که نوشیدن دیوانگی بود. آخرین باری که بیرون رفتم، در اتاق یک هتل آن طرف شهر و با یک نام دیگر بودم. این عقل سالم نیست! قدم سه. من کسی دیگر را میخواهم که زندگی مرا بچرخاند. به نظر میرسد که AA و درمان در حال حاضر کار خوبی برایم انجام میدهند. من امید دارم بتوانم در این وضعیت بمانم (دنزین، 1987، ص70)."
این روایت صراحتاً قدمهای AA را به عنوان راهنمای تفسیری در فهم تجربه اعتیاد به الکل ارائه میدهد. اصول AA راهی است که داستان معتادین به الکل از آن راه آن را فرمولبندی میکند؛ اینها قوانین حقیقی و واقعی برای روایت کردن اعتیاد به الکل است. تمام شهادتها با چنین فرمولبندیای ارائه نشدهاند، اما تقریبا در تمام بحثها مربوط به AA راه یافتهاند. بدون در نظر گرفتن محل، روایتهایی که تحت حمایت AA بیان میشوند، از یک منبع روایتی مشترک که از آنها داستانها ممکن است شکل بگیرند، نشئت گرفتهاند. علی رغم آنکه روایتپردازی همیشه عملی استادانه است، اما همواره بازتابی از محیط روایی AA هستند.
روایت یک فرد دیگر معتاد به الکل را در نظر بگیرید که تجربه خود را از بستری شدن در بیمارستان به دلیل مستی بازسازی میکند:
"من روی آن تخت بیمارستانی دراز کشیدم و به گذشته برگشتم و زندگیم را مرور کردم. به این فکر کردم که لیکور با من چه کرده است. فرصتهایی که آنها را از بین بردهام. تواناییهایی که به من داده شده بود، اما من همهشان راتلف کردم....میخواستم به خودم بقبولانم که به ته خط رسیدهام. به چیزی چنگ زده بودم که نمیدانستم چگونه خودم را کنترل بنمایم. بنابراین بعد از مرور این چیزها و درک آن هزینهای که از لیکور متحمل شدهام، من به سوی این قدرت بزرگتر (106) رفتم که برای من در حکم خدا بود. پذیرفتم که به طور کلی در برابر الکل بدون قدرت هستم و حاضر بودم هر کاری را در این دنیا انجام دهم تا از دست آن خلاص شوم. در واقع، من پذیرفتم که از حالا این خداوند است که به جای من عنان و اختیار زندگی مرا در دست گرفته است. هر روز تلاش میکنم تا بفهمم ارادهی او چه بوده است و سعی کنم تا به دنبال آن باشم، به جای آنکه سعی کنم موافقت او را در این زمینه که هر چه من برای خودم انجام میدهم بهترین است، جلب کنم (الکلیهای بینام و نشان، 1976، صفحات 187- 186)."
روایت کلاسیک AA بر اساس موضوعات، اصطلاحات و واژگان AA ترسیم شده است. در واقع این یک شرح واقعی از یک نمونهی اولیه از داستان معتادین به الکل به زبان AA بود. زبان دوازده قدم در هر روایت کاملاً مشهود است، به عنوان اجزاء اصلی ساختمان داستان وجود دارند و نشانگر سقوط یک معتاد به الکل، درک از خودش و در نهایت بازپروری اوست. البته در مقام عمل منابع در دسترس به تنهایی این موضوع که تجربیات چگونه روایت میشوند را تعیین نمیکنند، اما کاملاً آشکار است که داستانهای AA به صورت ماهرانهای از یک انبار با آجرهای روایی مشترک ساخته شدهاند.
حال دقت کنید که چگونه روایتهای معتادین به الکل به صورت متمایزی در یک گروه هشیاری سکولار (107) (SSG؛ رجوع کنید به کریستوفر، (108) 1988) به صورت متمایزی ساخته میشود. آنچه در قسمت زیر آورده شده است اقتباسی از گفت و گوی یک عضو SSG با دوستانش است. دقت کنید که چگونه راوی جنبههای مختلف از خودش را خارج از مجموعهای از منابع ویژه و در ارتباط با گرایشات نهادی ویژه که عضویت SSG برای او فراهم آورده است، در کنار هم قرار میدهد:
"من گفتم: «همانطور که میدانید من هیچگاه اعتیاد داشتن به الکل را به صورت یک راز مخفی نکردهام. من به پاک بودنم افتخار میکنم. چیزهایی در زندگیام وجود دارد که از آنها خشنود نیستم، اما پاک بودن ارزشمندترین دارایی من، اولویت من و حیاتی است... حال از یک نقطه نظر واقعگرا، من همانقدر به الکل اعتیاد دارم که قبل از پاک شدن به آن اعتیاد داشتم، این بدین معنی است که من بایستی بر اولویت زندگیم که همان پاک ماندن است تأکید بورزم، فرقی نمیکند که چه باشد! من به بازار میروم، کار میکنم، به سینما میروم، عشق میورزم، میخورم و میخوابم، تمامی اینها یعنی کسی که از اعتیاد به الکل پاک شده است. من فردی هستم که با یک بیماری در طول عمرش دست به گریبان بوده است، اما این بیماری تحت کنترل درآمده. من پاک بودن و لزوم مقید بودن به آن رامقدم بر هر چیز دیگری در زندگیم میدانم... نتیجهی اعتیاد به الکل ناتوانی یک فرد در کنترل نوشیدن خود است. پاک بودن نیازمند توجه ویژه به اعتیاد به الکل به صورت روزانه است و هیچگاه نباید این موضوع مورد غفلت واقع شود. من بایستی در برابر تمامی احساساتم و تجربیاتم که شامل بیعدالتیها و شکستها هستند و هر آنچه این زندگی نامطمئن بین مردم توزیع کرده است، صبر پیشه کنم...
«بنابراین، به منظور پاسخ دادن به سؤال شما ادامه دادم: من بر مشکل الکلم به صورت روزانه غلبه میکنم و همچنان با حفاظت از ذهن خودآگاهم به زندگی ادامه میدهم، با پاک ماندن و پرهیز از آب گلآلود مذهب،... من نمیتوانم به صورتی فانتزی با واقعیت سر و کار داشته باشم. این خیلی برای من ترسناک است. هر چه بیشتر در واقعیت و در عقلانیت بمانم، شانس من برای پاک ماندن بیشتر است. بنابراین، درست است، پاک بودن من یک فرایند ذهنی است تا فرایندی که از کنترل ذهن من خارج باشد (کریستوفر، 1988 صفحات، 88- 87)."
واضح است که SSG رویکرد کنترل شخصی متفاوتی با آنچه AA ارائه میدهد، دارد. البته آنچه بیش از همه اهمیت دارد تفاوتهای مربوط به معنویت است. با این وجود، SSG مجموعهای متمایز از منابع را به منظور مفهومسازی و روایتپردازی از «خود الکلی» عرضه میکند. در عمل، این گروه به صورت متفاوتی داستانهای شخصی را از داستان کسانی که تحت حمایت AA بودند، ترجمه میکردند. همانطور که در روایت SSG میبینیم، خود الکلی به صورت مسئولیت شخصی در قالب داستان آورده شده است، درست در مقابل با خود AA که کنترل شخصی را به یک قدرت بزرگتر تسلیم میکند. «ذهن خودآگاه» مرکز کنترل شخصی است، در مقابل خود AA کنترل شخصی را به نفع قوانین شریعت رها میکند. در فرهنگ SSG، خود در یک واقعیت سکولار ریشه دارد، درست در مقابل خود AA که محوریت خود را معنویت میداند. این دو سازمان بازپروری منابع روایتی و واژگان توصیفی متضاد هم به وجود آوردهاند که به نوبهی خود موجب تولید روایتهای کاملاً مجزا از تجربهی اعتیاد به الکل شده است. مردمنگاری مقایسهای به ما این امکان را میدهد که این تمایزات را به صورت برجستهای ببینیم.
اثر متقابل کنترل تعاملی و کنترل نهادی
قراردادهای نهادی ساخته شدن روایات را محدود میکنند، محرک آنها هستند و آنها را شکل میدهند، اما به تنهایی تعیین نمیکنند که داستانها چگونه فرمولبندی میشوند یا در رابطه با چه هستند. همچنین کنترل تعاملی نیز در یک خلاء نهادی جریان ندارد. بلکه در عوض، این اثر متقابل بین اعمال فشار ماهرانهی کنترل تعاملی و منابع روایی سازمانیافته است که در نهایت کردار روایی را شکل میدهند.برای مثال، به نظر میرسد دادگاهها و دیگر «عرصههای قانونگذاری» ذاتاً محیطهای روایی محدود کننده هستند. قوانین و دستورالعملها در واقع دیکته میکنند که چه کسی میتواند صحبت کند و چه چیزی میتواند گفته شود. این در حالی است که بدون دادگاهها و کنشگران شنوا مانند وکلا، قاضیان و کارمندان که در پیادهسازی قوانین دادگاه پیشقدم میشوند، فرایندها یک قالب قانونی نهادی به خود نمیگیرند. قوانین بایستی فراخوانده شوند، اما وقتی به وجود میآیند یک محیط کنترلی گفتمانی را برای تمامی اهداف کاربردی شامل میشود که در آن یک شخص با اعمال زور میتواند نوع خاصی از روایات را رواج دهد یا به کلی امکان ساخته شدن یک روایت را از بین ببرد (رجوع کنید به میلرو هولستین، (109) 1996).
به طرز مشابهی، محیطهای روایی کمتر رسمی نیز منابع و پارامترهای روایتی فراهم میآورند، اما به کار بردن آنها دیکته نشده است. یک عنصر تعاملی ماهرانه همیشه ضروری است. برای مثال، در نظر بگیرید که چگونه یک مجموعه ازمنابع روایتی تعریفشده در شکل روایات یک برنامهی درمانی برای کسانی که از اضطراب بعد از زایمان رنج میبرند به صورتی تعاملی سازماندهی شدهاند. استفاده از گفتمان نهادی در معرض مدیریت مستقیم در ارتباط با قراردادهای غالب روایتی است. لوازم کنترل ممکن است کمتر از دادگاه باشد، اما اگر حتی روایتهای محلی ترجیح داده شده را در فرایند تحمیل نکند، با این وجود نیز کردار روایی را تحت تأثیر قرار میدهد.
مطالعهی آلن یونگ (110) (1995) از یک واحد روانپزشکی مربوط به سربازان کهنهکار که قربانیان اختلال اضطراب پس از سانحه (111) (PTSD) را درمان میکند، بسیار گویا است. در چنین مرکزی، روان درمانیهای فردی و گروهی در جهت معالجه، و یافتن نشانههای روانپریشی وجود دارد. فلسفهی روان درمانی که مشخص کنندهی مسیر برنامه PTSD است، مبنایی روانکاوانه دارد. بنابراین، کلید بهبودی در گذشته قربانی وجود دارد. قبل از آنکه مشکلات را بتوان با هدف درمان مورد بررسی قرار داد، بایستی پرده از آنها برداشته شود. این دیدگاه بر دو فرضیه دربارهی PTSD استوار است: 1- هستهی انگیزههای محرک فکر در PTSD یک تقاضای تکرارپذیر است. قربانی بر طبق اصول روانشناسی وادار میشود تا رفتاری که در گذشته انجام داده است را تکرار کند، این رفتار موجب بروز این اختلاف در یک تلاش بیتأثیر به منظور غلبه کردن بر موقعیتی که او را در هم شکسته میگردد، و 2- به منظور بهبودی، بیمار بایستی سانحه را به یاد آورد، آن را برای رواندرمانگر و سایر بیماران در حین جلسه رواندرمانی بازگو کند و حافظهی خود و روایت آن را در معرض بررسیهای رواندرمانی قرار دهد. این مرکز بنابراین یک مدل از بیماری را به خوبی ارائه میدهد که یک مسیر خاص مفهومسازی و توصیف نمودن برای PTSD، برای کارکنان و بیماران فراهم میآورد (یونگ، 1995، ص 183).
استفاده از مدل مرکز برای مشارکت کنندگان آشکار است و این مدل زمانی که هر کدام از آنها حکایتهای خود را در قالب زبان این مدل بیان میدارد، به صورتی که کاملاً طبیعی توسعه پیدا میکند. زمانی که روایتی برخلاف مدل بیان میشود، ممکن است به اعضای گروه یادآوری شود که «از مدل استفاده کن» یا دوباره فکر کن یا تجربهات را مطابق گفتمان درمانی مرکز «بازگو» کن. در چنین موقعیتهایی، میبینیم که محیط روایی با یک تعامل پایدار مواجه است.
تعاملات زیر را در یک جلسه درمانی بین کرول به عنوان رواندرمانگر و یک گروه از بیماران در نظر بگیرید:
کرول: به خود بگویید، من خودم و افراد دور و برم را به مدت 20 سال مجازات کردهام. تو بگو جک، تو میتوانی انتخاب کنی که آن را متوقف کنی.
جک: گوش کن، کرول بعضی از شبها، اضطرابی به من دست میدهد که انگار میخواهم مثل جریان الکتریسیته از بدنم گذر کنم و بروم. این در ویتنام شروع شد. این تنها یک احساس نبود. یک هیجان همراه با درد قفسه سینهی وحشتناک و تنگی نفس بود... و من همچنان به آن دچارم.
کرول: تو دوست داری اسمش را چه بگذاری؟
جک: خب، من میدانم که به آن «حملهی هراس» (112) گفته میشود. اما قبلاً این را نمیدانستم.
کرول: نه، منظور من این است که با استفاده از اصطلاحات مدل تو آن را چه مینامی؟ مدلی که در مرحلهی معرفی یاد گرفتی.
جک: من واقعاً نمیدانم، کرول. در حال حاضر کاملاً گیج شدهام.
کرول: مدل میگوید که دو نیرو ما را تحت کنترل خود درآورده است، خشونت و رابطهی جنسی و آن -
جک: گوش کن کرول، زمانی که من دچار چنین حملههایی میشوم، مطمئن هستم که نمیخواستم با کسی رابطهی جنسی داشته باشم و نمیتوانم فکر کنم که ربطی به خشونت داشته باشد.
کرول: ما باید به این اتفاقات فکر کنیم، به تنگی نفس تو. ما باید به اینها به صورت گناه نگاه کنیم. از خواستهی تو برای مجازات خودت. ما نیاز داریم با آنچه تو با آن در کشمکش هستی در تماس باشیم (یونگ، 1995 ص 245). با چهارچوببندی علائقمان در داستانها بر حسب کردار روایی - که همان چیستیها، چگونگیها، کجاها و چه زمانیهای ساخته شدن روایت است - دیدگاه ما به مردمنگاری روایی درگیریهای پژوهش را از موضوعات داخلی، ساختارها و ساختاربندی داستانها گسترش میدهد و به صورتی خود به خودی سازمان بیرونی و محتوایی روایت را نیز شامل میشود. دیگر ضروری نخواهد بود که در جست و جوی معانی روایات تنها به سازمان درونی آنان بسنده کنیم. جک پس از داستان آغازی کوتاه در مورد اضطرابش، برای شرح اختلال روانیای که در ویتنام آغاز شده، گویی از یک فرهنگ لغات پیش پا افتاده و معمولی استفاده میکند. استفادهی او از «حملهی هراس» به منظور به تصویر کشیدن تجربهاش نه از نظر بالینی نادرست است و نه برای عموم مردم ناآشنا. با این حال، کرول سعی میکند تا نحوهی شرح مشکل را به شکل قلمرو روایی مدل مورد نظرش درآورد و از جک میخواهد تا آنچه در گذشته اتفاق افتاده را به یاد بیاورد و آنچه را که بدان میاندیشد را با استفاده از اصطلاحات آن مدل مفهومسازی کند. او با مشخص نمودن آنچه مدل در ارتباط با مشکل جک بیان میکند، ادامه میدهد و هدف او با ادعای جک مبنی بر غیر عملی بودن این مدل در این حالت، قطع میشود. جک مصرانه اعلام میدارد که آنچه او احساس کرده نه تحت نیروهای وابسته به شهوت بوده («من مطمئنم که نمیخواستم با کسی رابطهی جنسی داشته باشم») و نه غریزه خشونتطلب او بوده است («نمیتوانم فکر کنم که ربطی به خشونت داشته باشد») و به این ترتیب در برابر به کار بردن مدل مقاومت میکند. علیرغم این موضوع، کرول پافشاری میکند و تأکید میورزد که ما باید دربارهی آنها بر اساس اصطلاحاتی که مدل مشخص نموده فکر کنیم. با این وجود که مقاومت همیشه ممکن است، اما مدل به عنوان یک منبع روایی به صورت دائمی حضور داشته و به عنوان منبع کنترل استفاده از آن اثبات شده است. داستان جک در ارتباط با کنترلهای روایی در جایگاه درستی قرار دارد که تنها از طریق بررسی مردمنگارانهی محیط درمان آشکار میگردد.
نتیجهگیری
هربرت بلومر (113) (1969) ادعا نمود که مفاهیم به همان اندازه که وابسته به روندها هستند، نظری نیز هستند. آنان به تنها ادراک ما را موجب میشوند، بلکه ما را به روشهای پذیرفتن جهان تجربی نیز حساس مینمایند. چنین چیزی در مورد مردمنگاری روایی نیز صادق است. این یک مفهوم نظری است، از این جهت که یک عرصهی تحقیق و یک موضوع پرسش که کار با روایت باشد را مشخص مینماید. همچنین حالتی روندی دارد، از این جهت که روشهایی را پیشنهاد میدهد که برای فهم اصول تجربی کار با روایت در متن پیچیدهی آن ضروری است.با چهارچوببندی علائقمان در داستانها بر حسب کردار روایی - که همان چیستیها، چگونگیها، کجاها و چه زمانیهای ساخته شدن روایت است - دیدگاه ما به مردمنگاری روایی درگیریهای پژوهش را از موضوعات داخلی، ساختارها و ساختاربندی داستانها گسترش میدهد و به صورتی خود به خودی سازمان بیرونی و محتوایی روایت را نیز شامل میشود. دیگر ضروری نخواهد بود که در جست و جوی معانی روایات تنها به سازمان درونی آنان بسنده کنیم. در عوض، نیازمند آن هستیم تا سازمان اجتماعی روند داستانگویی را به مثابه یک کنش معناساز به نوبه خود در نظر بگیریم. به منظور پیروی از گافمن و سایرین، مردمنگاری روایی به سمت بررسی شخصیت کاراکتر در جایگاه خودش در حکایت گرایش دارد و به مطالعهی نظم تعاملی و نهادی به منظور فهم بهتر ارتباط بین روایت، تجربه و معنا، چرخش داشته است.
مردمنگاری روایی یک روش نوظهور است که پژوهشگر را مستلزم میسازد تا دیدگاههای تکنیکی آزمون و خطا شده برای جمعآوری داده و مدیریت آن با حساسیتها و تأکیدهای تحلیلی را با یکدیگر از نو ترکیب و پیکربندی کند. تحلیل روایت سنتی بر سازمان درونی روایات تمرکز دارد و راههای کارآمدی را برای درک و شرح ساختارهای روایت ایجاد کرده است. مردمنگاری روایی ترکیب این روشها با ابزارهای مردمنگاری را که به عنوان مهمترین آن میتوان از انجام مشاهدات از نزدیک و مصاحبه نام برد، در پیش میگیرد. این امر قلمرو تحقق را از خود روایت به زمینهی ساخت آن فراتر میبرد.
مردمنگاری روایی حساسیتها و تأکیدات جدیدی را میطلبد. محوریت آن بر محتواها، شرایط و منابع در فرایند داستانپردازی است. مردمنگاری روایی، شبکهی گستردهتری را در تلاش به منظور شرح دادن و تفسیر کردن تجربیات زندگی روزمره به شکل درمیآورد. هدف آن از طریق تحلیلهایی که بر جنبههای مختلف تمرکز دارند، دستیابی به محرکها و تأثیراتی است که روایات را شکل میبخشند. مردمنگاری روایی از پژوهشگر میخواهد تا در فکر کردن در مورد آنچه دادهی مناسب را میسازد. و چگونگی تحلیل دادهها، موارد بیشتری را در نظر بگیرد. این روش، سؤالات جدیدی را پیرامون فرایند داستانپردازی و هدایت کردن تمرکز را هم به سمت متن و هم خارج از متن رواج میدهد. ابزارهای تحلیلی موجود از تحلیل روایی مرسوم، تحلیل مکالمات، تحلیل گفتمان، تحلیل متون، روش مردمشناختی، واسازی(114) و دیگر گرایشات مدرن گرفته تا محرکهای تعامل، منابع مطمئنی از تحلیل را فراهم میآورند، اما بایستی در کنار یکدیگر در عرصهی تحلیل روایات به کار گرفته شوند.
مردمنگاری روایی به وسیلهی منابعی نوظهور از مفاهیم و اصطلاحات که کار با روایات را توصیف میکنند، معرفی و هدایت شده است. این فصل تعدادی از این اصطلاحات را مانند منابع روایی، محیطهای روایی، روایات تو در تو و کنترل روایی ارائه داده است. چالش آینده، بسط این مجموعه واژگان است که بتواند به عنوان وسیعترین دامنه از امکانات تحلیلی به حساب بیاید. هر اصطلاح یا مفهوم جدید سؤالات تحقیقی جدیدی را ایجاد میکند. برای مثال، مفهوم کنترل روایی ما را به سمت پرسشهایی همچون «چه مکانیزمها و منابعی از کنترل میتواند وجود داشته باشد» هدایت میکند. این به نوبهی خود ما را به سمت عرصههای تعاملی و نهادی به منظور یافتن جوابهای ممکن، متوجه میسازد. اصطلاحاتی همچون افقهای روایی، (115) ترکیببندی روایی (116) و حلقههای ارتباطی روایی (117) (رجوع کنید به گوبریم، 1993؛ هولستین و گوبریم، 2000b) محقق را به سمت پرسشهایی در مورد عرصههای ممکن درک و چگونگی ترکیب آنها به وسیلهی فرایندهای ارتباطیای که خود در فرایند اثبات میشوند، هدایت مینماید. مانند تمام مردمنگاریها، سؤالات جدید برای مردمنگاران روایی، سؤالات باز هستند. پروژهی تحقیقی هم اکتشافی است و هم تبیینی، و هدف آن به یک اندازه روشن ساختن فرایند روایتپردازی و تولید روایتپردازی میباشد.
واضح است که فرایند و محصول به صورتی ناخودآگاه به یکدیگر مربوط هستند. شاید خلاقانهترین کمکی که مردمنگاری روایی میکند، کمک به محقق به منظور تجدید نظر بر جنبههایی از روایتپردازی است که بدون تأمل پذیرفته شدهاند. در نظر گرفتن کردار روایی به عنوان یک کنش اجتماعی در موقعیت، این امکان را برای پژوهشگر فراهم میآورد تا ادراکات سنتی را از نو پیکربندی کند. ساختارهایی که به صورت مرسوم به عنوان متغیرهای توضیحی در نظر گرفته میشد را میتوان به عنوان ساختارهای اجتماعی محدود شده به زمینه، یا واقعیتهای که تبدیل به داستان شدند، دریافت. مردمنگاری روایی، ابزارهای مفهومی و روششناختی لازم را به منظور فهم در شرح ساختارهای روایات همچون خانواده (گوبریم و هولستین، 1990)، خود (هولستین و گوبریم، 2000b) و دورهی زندگی (هولستین و گوبریم، 2000a)، فراهم میآورد. این روش راهی را برای آشکار کردن خطوط برساخت شده به صورت جامعهای و سازمانی از واقعیات به ظاهر مقاوم در مقابل تغییر، به وسیلهی برجسته ساختن حضور آنها در داستانهای زندگی روزمره، ارائه میدهد.
نمایش پی نوشت ها:
1. این فصل، برگردان اثری با مشخصات زیر است:
Gubrium, J. F., & Holstein, J. A. (2008), Narrative ethnography, Handbook of emergent methods, 241-264.
2. Narrativity.
3. Narrative turns.
4. Vladimir Propp.
5. Morphology of the Folk tale.
6. Terence Howkes.
7. A. J. Greimas.
8. Ferdinand de Saussure.
9. Jerome Bruner.
10. Jannes Birren.
11. Kenyon.
12. Ruth.
13. Schroots.
14. Sevensson.
15. William Randall.
16. Catharine Kohler Riessman.
17. Donald Polkinghorne.
18. Dan Mc Adams.
19. Selves.
20. dramatis Personae.
21. Kenneth Gergen.
22. self storying.
23. Relational Self.
24. George Herbert Mead.
25. Charles Horton Cooley.
26. Looking glass.
27. W. l Thomas and Florian Znaniecki.
28. Clifford Shaw
29. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در امریکا، جک رولر (Jack Roller) به کسی گفته میشد که در مناطق فقیرنشین شهرهای بزرگ پرسه میزد و اشیاء قدیمی کسانی که مست بودند. را با کتک زدنشان، میدزدید. جرم جک رولر بودن نیز «دزدی قوی - بازوان» نام دارد. جک رولر یک اصطلاح قدیمی است که همچنان در مناطق بندری سان فرانسیسکو و سیاتل استفاده میشود.
30. A Delinquent Boy's Own Story.
31. Own story.
32. Ken Plummer.
33. Own words.
34. William Foote Whyte.
35. Elliot Liebow.
36. John lrwin.
37. Elijah Anderson.
38. Divoree Talk.
39. Clandinin & Connolly.
40. Cortazzi.
41. Daiute & Lightfoot.
42. Herman & Vervaeck.
43. Kenyon &Randall.
44. Lieblick, tuval - Mashiach & zilber.
45. Lieblich and Colleagues.
46. Narrative Research.
47. Narrative Analysis.
48. Holistic - content reading.
49. Holistic- form reading.
50. part - content reading.
51. part - form reading.
52. Faye Ginsburg.
53. Kay Ballard .
54. Susan Bell
55. (Diethylstilbestrol (DES) یک استروژن غیر استروییدی ترکیبی است که در حدود سالهای 1940 تا 1970 بر اساس این باور غلط که این ماده میتواند موجب کاهش ریسک عوارض حاملگلی و سقط گردد. به زنان باردار داده شده است. به زنانی که بین سالهای 1938 تا 1971 دنیا آمدهاند و قبل از تولد مادرانشان DES مصرف کردهاند، دختران DES یا DES daughters گفته میشود. محققان به این نتیجه رسیدهاند که این افراد در معرض ریسک بالای ابتلا به clear cell adenocarcinoma (CCA)، یک نوع سرطان نادر واژن و سرویکس، هستند.
56. William Labov.
57. Narrative Practice.
58. Bauman.
59. Cicourel.
60. Goffman.
61. Gubrium & Holstein.
62. Hymes.
63. Narrative Environment.
64. شهر پونتیاک (Pontiac)، یک شهر صنعتی در قسمت جنوبی میشیگان و شمال غرب دیترویت است.
65. Whyte.
66. Liebow.
67. Anderson.
68. Atkinson & Hammersley.
69. Field.
70. Erving Goffman.
71. St. Elizabeth.
72. Gale Miller.
73. میراکل ورکر یا the miracle worker، به مجموعهایی از کارهای دراماتیک گفته میشود که از زندگینامهی خودنوشت هلن کلر با نام داستان زندگی من گرفته شده است.
74. Darin Weinberg.
75. Susan Chase.
76. Barbara Tedlock.
77. Ruth Behar.
78. Kirin Narayan.
79. Carolyn Ellis.
80. Laurel Richardson.
81. Ellis & Bochner.
82. Ellis & Flaherty.
83. H . L. Goodall.
84. Caretakers.
85. Buckholdt & Gubrium.
86. Cedarview.
87. Everett Hughes.
88. going concerns.
89. Joseph Davis.
90. Teach Abstinence Until Marriage.
91. Jessica Fields.
92. Benford.
93. Snow.
94. Fox.
95. عروسکهای تودرتو یا nesting dolls، مجموعهای از عروسکهای چوبی است که از نظر اندازه از بزرگ به کوچک مرتب میشوند و در درون یکدیگر قرار میگیرند.
96. Garland.
97. interaction order.
98. Harvey Sacks.
99. Grece wheeler.
100. Lucy.
101. Brinton Station.
102. Ohio.
103. Quiz show.
104. الکلیهای بینام و نشان یا Alcoholics Anonymous (AA)، یک گروه یاریسان به هم نوعان بینالمللی است که در سال 1935 پایهگذاری شده است. هدف آن پاک ماندن و کمک به دیگران در پاک ماندن است. بنیانگذاران آن دوازده قدم برای رشد معنوی و شخصیتی معرفی نمودند.
105. Denzin.
106. Higher Power.
107. گروه هشیاری سکولاریا (SSG( Secular Sobriety Group یک شبکهی مستقل برای گروههای بازپروری ترک اعتیاد است. برنامهی این گروه تأکید ویژه بر نیاز به اولویت ویژه دادن به پاک بودن و همکاری مشترک برای رسیدن به هدف گروه است. دستورالعملهای پیشنهادی برای پاک ماندن بر تصمیمگیری عاقلانه تأکید میورزد و ذاتاً یک گروه مذهبی و یا معنوی نیست.
108. Christopher.
109. Miller and Holestein.
110. Allan Young.
111. Post Traumatic Stress Disorder (PTSD)
112. Panic attack.
113. Herbert Blumer.
114. Deconstructionism.
115. Narrative horizens.
116. Narrative Composition.
117. Narrative linkage.
نمایش منبع ها:
Alcoholics Anonymous. (1976). Alcoholics Anonymous.New York: Alcoholics Anonymous World Services.
Anderson, E. (1976). A place on the corner. Chicago: University of Chicago Press.
Atkinson, P., & Hammersley, M. (1994). Ethnography and participant observation. In N. K. Denzin & Y. S.
Lincoln (Eds.), Handbook of qualitative research(pp.248-261). Thousand Oaks, CA: Sage. Bauman, R. (1986). Story, performance, and event. Cambridge,UK: Cambridge University Press. Behar, R. (1993). Translated women: Crossing the borderwith Esperarca’s story. Boston: Beacon Press.
Behar, R. (1996). The vulnerable observer: Anthropologythat breaks your heart. Boston: Beacon Press.
Bell, S. (1988). Becoming a political woman: The reconstructionand interpretation of experience through stories. In A. D. Todd & S. Fisher (Eds.), Gender and discourse: The power of talk {pp. 97-123), Norwood, NJ: Ablex.
Benford, R. D. (1993). Frame disputes with the nuclear disarmament movement. Social Forces, 71, 677-701.
Benford, R. D. (1997). An insider’s critique of the social movement framing perspective. Sociological inquiry, 67,409-430.
Benford, R. D., & Snow, D. A. (2000). Framing processesand social movements: An overview and assessment. Annual Review of Sociology, 26, 611-639.
Birren, J., Kenyon, G., Ruth, K.-E., Schroots, J., & Svensson, T. (Eds.). (1996). Aging and biography: Explorationsm adult development. New York: Springer.
Blumer, H. (1969). Symbolic interactionism. Englewood Cliffs, NJ: Prentice Hall.
Bruner, J. (1986). Actual minds, possible worlds. Cambridge, MA: Harvard University Press.
Buckholdt, D. R., & Gubrium, J. F. (1979). Caretakers .Treating emotionally disturbed children. Thousand Oaks, CA: Sage.
Chase, S. (1995). Ambiguous empowerment: The work narratives of womin school superintendents, Amherst: University of Massachusetts Press.
Christopher, J. (1988), How to stay sober: Recovery without religion. Buffalo, NY: Prometheus Books,
Cicourel, A. V. (1974). Cognitive sociology. New York Tree Press.
Clandinin, D. J., & Connolly, F. M. (2000). Narrative inquiry: Experience and story in qualitative research. San Francisco: Jossey-Bass.
Cooley, C. H. (1964). Human nature and the social order. New York: Schocken. (Original work published 1903)
Cortazzi, M. (1993). Narrative analysis. London: Faimer Press.
Crossley, M. (2000). Introducing narrative psychology^uckingham, UK: Open University Press.
Crossley, M. (2003). Formulating narrative^ psychology:The limitations of contemporary social constructionismJVaramve Inquiry, 13, 287-300.
Daiute, C., & Lightfoot, C. (Eds.). (2003). Narrative analysis Studying the development of individuals in sbc/e^-Thousand Oaks, CA; Sage.
Davis, J. E. (2005). Victim narratives and victim selves:False memory syndrome and the power of accountsSocial Problems, 52, 529-548.
Denzin, N. K. (1987). The alcoholic self. Newbury Park, CA: Sage,
Ellis, C. (1991). Sociological introspection and emotional experience. Symbolic Interaction, 14,23-50. 1 . , .
Ellis, C., & Bochner, A. P. (Eds.). (1996). Composing ethnography: A Item ative forms of qualitative writing. Walnut Creek, CA: AltaMira Press.
Ellis, C., & Flaherty, M (Eds.). (1992). Investigating subjectivity.Newbury Park, CA: Sage. Fields, J. (2005). “Children having children”: Race, innocence, and sexuality education.
Social Problems, 52,549-571.
Foucault, M. (1979). Discipline and punish. New York: Vintage Books.
Fox, P. J. (2000) The role of the concept of Alzheimer disease in the development of the Alzheimer’s Association in the United States. In P. J. Whitehouse, K. Maurer, & J. F. Ballenger (Eds.), Concepts of Alzheimer’s disease (pp. 209-233). Baltimore: Johns Hopkins University Press.
Garland, D. (2001). The culture of control: Crime and social order in contemporary society.
Chicago: University of Chicago Press.
Gergen, K. J. (1991). The saturated self. New York: Basic Books.
Ginsburg, F. (1989). Contested lives: The abortion debate in an American community.
Berkeley: University of,California Press.
Goffman, E. (1959). Presentation of self in eyeryday life. New York: Doubleday.
Goffman, E. (1961). Asylums. Garden City, NY: Doubleday.Goffman, E. (1983). The interaction order. American Sociological Review, 48, 1-17.
Goodall, H. L., Jr. (2000). Writing the new ethnography.Lanham, MD: AltaMira.
Greimas, A. J. (1983). Structural semantics. Lincoln: University of Nebraska Press.
Gubrium, J. F. (1986). Oldtimers and Alzheimer’s: The descriptive organization of senility.
Greenwich, CT: JAI Press.
Gubrium, J. F. (1992). Out of control: Family therapy and domestic disorder. Newbury Park, CA: Sage.
Gubrium, J. F. (1993). Speaking of life: Horizons of meaning for nursing home residents.
Hawthorne, NY: Aldine de Gruyter.
Gubrium, J. F., & Buckholdt, D. R. (1982). Describing care: Image and practice in rehabilitation. Cambridge, MA: Oelgeschlager, Gunn & Hain.
Gubrium, J. F., & Holstein, J. A. (1990). What is family? Mountain View, CA: Mayfield. Gubrium, J. F., & Holstein, J A. (1995). Biographical work and new ethnography. In R. Josselson & A.Lieblich (Eds.), Interpreting experience: The narrative study of lives (pp. 45-58). Newbury Park, £A: Sage.
Gubrium, J F., & Holstein, J. A. (Eds.). (2001). Institutional selves: Troubled identities in a postmodern worWNew York: Oxford University Press.
Hawkes, T. (1977). Structuralism and semiotics. Berkeley:University of California Press. Herman, L., & Vervaeck, B. (2005). Handbook of narrative analysis. Lincoln: University of Nebraska Press.
Holstein, J. A. (1993). Court-ordered insanity: Interpretive practice and involuntary commitment. Hawthorne, NY:Aldine de Gruyter.
Holstein, J. A., & Gubrium, J. F. (2000a). Constructing the life course. Lanham, MD: AltaMira Press.
Holstein, J. A., & Gubrium, J. F. (2000b). The self we live by: Narrative identity in a
postmodern world. New York: Oxford University Press.
Hughes, E. C. (1984). The sociological eye. New Brunswick, NJ: Transaction Books.
Hymes, D. (1964). The ethnography of communication. American Anthropologist, 66, 6-56.
Irwin, J. (1970). The. felon. Englewood Cliffs, NJ:Prentice Hall.
Kenyon, G. M., & Randall, W. L. (1997). Restorying ourlives: Personal growth through autobiographical reflection.Westport, CT: Praeger.
Labov, W. (1972). The transformation of experience in narrative syntax. In W. Labov, Language in the innercity: Studies in the Black English vernacular (pp. 354-396). Philadelphia: University of Pennsylvania Press.
Lieblich, A., Tuval-Mashiach, R., & Zilber, T. {\99
).Nair alive research: Reading, analysis, and interpretation.Thousand Oaks, CA: Sage.
Liebow, E. (1967). Tally’s corner: A study of Negrostreetcorner men. Boston: Little, Brown.Marvasti, A. (2003). Being homeless: Textual and narrative constructions. Lanham, MD: Lexington Books.
McAdams, D. P. (1993). The stories we live by: PefSonalmyths and the making of the self. New York: Guilford Press.
Mead, G. H. (1934). Mind, self, and society. Chicago: Universityof Chicago Press.
Miller, G. (1994). Toward ethnographies of institutional discourse. Journal of Contemporary Ethnography,23,280-306.
Miller, G. (1997). Becoming miracle workers: Language andmeaning in brief therapy. Hawthorne, NY: Aldine de Gruyter.
Miller, G., & Holstein, J. A. (1996). Biscupte domanis and welfare claims: Conflict and law in public bureaucracies. Greenwich, CT: JAI Press.
Narayan, K. (1989). Storytellers, saints, and scoundrels:Folk narrative in Hindu religious teaching. Philadelphia: University of Pennsylvania Press.
Plummer, K. (2001). Documents of life: 2. London: Sage.
Polkinghorne, D. E. (1988). Narrative knowing and the human sciences. Albany: State University of New York Press.
Propp, V. (1968). Morphology of the folk tale. Austin: University of Texas Press. (Original work published 1928)
Richardson, L. (1990a). Narrative and sociology. Journal of Contemporary Ethnography, 9, 116-136.
Richardson, L. (1990b). Writing strategies: Reachifig diverse audiences. Newbury Park, CA: Sage.
Riessman, C. K. (1990). Divorce talk. New Brunswick, NJ: Rutgers Uniyersity Press.
Riessman, C. K. (1993). Narrative analysis. Thousand Oaks; CA: Sage.
Sacks, H. (1992a). Lectures on conversationI Vol. /. Oxford, UK: Blackwell.
Sacks, H. (1992b). Lectures on comersation: Vol. 11. Ox ford. UK: Blackwell.
Saussure, F. de. (1966). Course in general linguistics. New York: McGraw-Hill. (Original work published 1916.
Shaw, C. R. (1966). The jack roller: A delinquent hoy’s own story. Chicago: University of Chicago Press. (Original work published 1930)
Snow, D. A. (2003). Social movements. In L. T.Reynolds & N. J. Herman-Kinney (Eds.), Handbook of symbolic interactionism (pp. 811-833). Lanham, MDrAltaMira. Tedlock, B. (1991). From participant observation to the observation of participation: The emergence of narrative ethnography. Journal of Anthropological Research,47, 69- 94.
Tedlock, B. (1992), The beautiful and the dangerous: Encounters with the Zuni Indians. New York: Viking.
Tedlock, B. (2004). Narrative filmography as social science discourse. Studies in Symbolic Interaction, 27, 23-31.
Thomas, W. I., & Znaniecki, F. (1927). The Polish peasant in Europe and America. New York: Knopf. (Original work published 1918-1920)
Weinberg, D. (2005). Of others inside: Insanity, addiction,and belonging in America.
Philadelphia: Temple University Press.
Whyte, W. F. (1943). Street corner society. Chicago: University of Chicago Press.
Young, A. (1995). The harmony of illusions. Princeton, NJ: Princeton University Press
منبع مقاله :
هاروی، دیوید..(و دیگران)، (1396)، روش و نظریه در علوم اجتماعی، تهران: تیسا، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}